زندگينامه سعدي

1437660294

    شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یكی از بزرگترین شعرای ایران است كه بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یكی از بزرگترین شعرای ایران بلكه یكی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد . ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال ۶۰۶ ه.ق در شهر شیراز میباشد .

زندگی نامه

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یكی از بزرگترین شعرای ایران است كه بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یكی از بزرگترین شعرای ایران بلكه یكی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد . ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال ۶۰۶ ه.ق در شهر شیراز میباشد .

خانواده اش از عالمان دین بودند و پدرش از كاركنان دربار اتابك بوده كه سعدی نیز از همان دوران كودكی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت ولی در همان دوران كودكی پدرش را از دست داد و تحت تكفل جد مادری خود قرار گرفت .او مقدمات علوم شرعی و ادبی را در شیراز آموخت و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت كه این سفرآغاز سفرهای طولانی سعدی بود .او در بغداد در مدرسه نظامیه مشغول به تحصیل شد كه در همین شهر بود كه به محضر درس جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید و از او به عنوان مربی و شیخ یاد می كند . پس از چند سال كه او در بغداد به تحصیل مشغول بود شروع به سفرهای طولانی خود كرد كه از حجاز گرفته تا روم و بارها با پای پیاده به حج رفت . سعدی سفرهای خود را تقریبا در سال ۶۲۱ – ۶۲۰ آغاز و حدود سال ۶۵۵ با بازگشت به شیراز به اتمام رساند كه البته درخصوص كشورهایی كه شیخ به آنجا سفر كرده علاوه بر عراق ،شام ، حجاز كه كاملا درست بوده ،‌هندوستان ،‌غزنین ، تركستان و آذربایجان و بیت المقدس و یمن و آفریقای شمالی كه ذكر كرده اند و اكثر این مطالب را از گفته های خود شیخ استنباط نموده اند ولیكن بنا بر نظر بسیاری از محققین به درستی آن نمی توان اطمینان كرد بخصوص اینكه بعضی از آن گفته ها با شواهد تاریخی و دلایل عقلی سازگار نیست . شیخ شیراز دوستی محكمی با دو برادر معروف به صاحب دیوان یعنی شمس الدین محمد و علاء الدین عطا ملك جوینی وزرای دانشمند مغول داشته و آن طور كه از سخنان شیخ معلوم است او به تصوف و عرفان اعتقاد داشته و شاید در سلسله متصوفه داخل شده وهم چنین گفته اند كه محلی كه امروز مقبره او می باشد خانقاهش بوده است .نكته مهمی كه باید ذكر شود شهرت بسیاری است كه این شاعر بزرگ هم در حیات خود داشت و هم بعد از وفاتش كه البته این نكته تازگی نداشته و در مورد شعرای دیگری نیز بوده است . اما آنچه كه قابل توجه و ذكر است این است كه معروفیت سعدی فقط مختص به ایران نبوده حتی در زمان خودش به مرزهای خارج ازا یرا ن مانند هندوستان ،آسیای صغیر نیز رسیده بود و خودش در چند جا به این شهرت اشاره داشته كه این شهرت سعدی معلول چند خاصیت است اول اینكه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نكرده ، دوم اینكه او شاعری جهانگرد بود و گرم و سرد روزگار را چشیده و تجارب خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان كرده و هم چنین وی در سخنان خود چه از نظر نثر و چه نظم از امثال و حكایات دلپذیر استفاده نموده است و دیگر اینكه سعدی به شاعری شوخ طبع و بذله گو معروف است كه خواننده را مجذوب می كند و همه اینها دست به دست هم داده و سبب شهرت او گردیده است .شیخ شیراز در دوران شاعری خود افراد معدودی را مدح كرده كه بیشتر اتابكان سلغری و وزراء فارس و چند تن از رجال معروف زمانش می باشد و بزرگترین ممدوح سعدی از میان سلغریان اتابك مظفر الدین ابوبكر بن سعد بن زنگی است كه سعدی در روزگار این پادشاه به شیراز بازگشته بود و ممدوح دیگر سعد بن ابوبكر می باشد كه سعدی گلستان را در سال ۶۵۶ ه. ق به او تقدیم می كند و دو مرثیه نیز در مرگ این شخص نیز سروده است و از میان ممدوحان ، سعدی شمس الدین محمد و برادرش علاءالدین عطا ملك جوینی را بیش از همه مورد ستایش قرار داده كه مدایح او هیچ شباهت به ستایشهای دیگر شاعران ندارد چون نه تملق می گوید و نه مبالغه می كند . بلكه تمام گفتارش موعظه و اندرز است و متملقان را سرزنش می كند و ممدوحان خود را به دادرسی و مهربانی و دلجویی از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهیه توشه آخرت و بدست آوردن نام نیك تشویق و ترغیب می كند .این شاعر بزرگ در زمانی دار فانی را وداع گفت كه از خود شهرتی پایدار به جا نهاد . سال وفات او را بعضی ۶۹۱ ه. ق ذكر كرده اند و گروهی معتقدند كه او در سال ۶۹۰ ه. ق وفات یافته كه مقبره او در باغی كه محل آن نزدیك به سرچشمه نهر ركن آباد شیراز است قرار دارد .

ویژگی سخن سعدی

مهمترین ویژگی سخن سعدی چه در نثر و چه در نظم فصاحت و شیوایی و شیرینی كلام اوست و او توانست ازطرفی زبان ساده و فصیح استادان قبل را زنده كند و هم چنین خود را از قید تصنعات عجیب كه درنیمه دوم قرن ۶ و حتی در قرن ۷ گریبانگیر شعر فارسی شده بود رهایی بخشد . از خصوصیات شگفت انگیز سعدی در سخن ،آن دلیری و شهامتی است كه در حقیقت گویی استفاده كرده است . در دوران مغول و جباران دست نشانده كه جز امارت و ریاست و هوسرانی چیزی در نظر نداشتند شیخ بزرگ حقایق را به صورت نظم و نثر بدون هیچگونه ترس و بی پرده آشكار بیان كرد و چنان فریاد كرد كه در هیچ عصر و زمان كسی به این صراحت سخن نگفته و عجیب تر اینكه در همان هنگام تنها به صاحبان قدرت و حكومت نپرداخته بلكه از قاضی فاسد و صوفی دنیا دار و عبادت و ریاضتی كه از روی صدق و صفا نبوده و نظر به خلق و مردم نداشته خودداری نكرده و به قول خود او در این روزگار دوبار عمر كرده و تجربه آموخته و اینك تجربه را به كار می برد و تمام اینها در سخنان شیرین و زیبای خود بیان می كند.

معرفی آثار

آثار او به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود كه در آثار منثور او مشهورترین آنها كه شاهكار سعدی نیز می باشد گلستان است . در آثار منظوم كه باز معروفترین و مشهورترین آنها بوستان می باشد كه این منظومه شعری در اخلاق و تربیت و وعظ و تحقیق سروده است و شامل ۱۰ باب است كه عبارتند از ۱- عدل ۲- احسان ۳- عشق ۴- تواضع ۵- وفا ۶- ذكر ۷- تربیت ۸- شكر ۹ـتوبه ۱۰ – مناجات و ختم كتاب ، كه شاعر تاریخ تمام شدن كتاب را در سال ۶۵۵ ه .ق بیان كرده است كه این كتاب را شاعر قبل از بازگشت به شیراز سروده و آن را به عنوان یك ارمغانی به شهر خود آورده است و هم چنین این كتاب را به ابوبكر بن سعد بن زنگی تقدیم كرده است .

۲- مجموعه دوم ازآثار منظوم سعدی قصاید عربی است كه كمتر از ۷۰۰ بیت است كه شامل : مدح ، نصیحت و یك قصیده مفصل در مرثیه المستعصم بالله است ۳ـ مجموعه سوم شامل قصاید فارسی در موعظه و نصیحت و توحید و مدح پادشاهان و رجال معروف زمان خود می باشد .

۴- چهارمین آثار او مرثیه هایی است كه شامل چند قصیده در مرگ مستعصم بالله و ابوبكر بن سعد بن زنگی و سعدبن ابوبكر و امیر فخرالدین ابوبكر است و یك ترجیع بند بسیار معروف در مرثیه اتابك سعد بن ابوبكر

۵- معلمعات و مثلثات

۶- ترجیعات ۷- طیبات ۸- بدایع ۹- خواتیم۱۰ ـ غزل قدیم۱۱- صاحبیه كه مجموعه ای است از بعضی قطعه های فارسی وعربی كه غالبا در مدح شمس الدین صاحب دیوان جوینی است كه معروف به صاحیبیه است ۱۲- مجموعه ای از اشعار هزل و دو مثنوی انتقادی شیرین و چند غزل و رباعی است .۱۳- رباعیات ۱۴- مفردات ، و كلیات شیخ عنوانی است كه به مجموعه آثار منظوم و منثور داده شده است كه تمام این آثار را ابتدا خود شیخ جمع ‌آوری و مرتب نمود ولی بعد از وفات شیخ شخصی به نام علی بن احمد بن ابی بكر بیستون این آثار را مرتب و تنظیم كرد . كتاب گلستان زیباترین كتاب نثر فارسی است و شاید بتوان گفت كه در سراسر ادبیات جهانی بی نظیر است و دارای ویژگیهایی است كه در هیچ كتاب دیگری نیست . نثری است آمیخته به شعر یعنی برای هر شعر و جمله و مطلبی كه به نثر ادا شده یك یا چند شعر فارسی و گاهی عربی به عنوان شاهد آورده است . كتاب گلستان دارای ۸ باب است كه عبارتند از : ۱ـ در سیریت پادشاهان ۲ـ در اخلاق درویشان ۳ـ در فضیلت قناعت ۴ـ در فوائد خاموشی ۵ـ در عشق و جوانی ۶ـ در ضعف و پیری ۷ـ در تاثیر تربیت ۸ـ در آداب صحبت .آثار منثور دیگر او عبارت است از : ۱ـ مجالس پنجگانه ،‌كه شامل ذكر و مواعظ شیخ است . ۲ـ رساله ای در پاسخ صاحب دیوان شمس الدین محمد جوینی و جوابهای شیخ است . ۳ـ رساله ای در عقل و عشق كه سعدی به آن پاسخ گفته است .۴ـ نصیحهٔ الملوك كه نصایح الملوك هم گفته شده كه رساله ای است در باب سیاست .

گزیده ای از اشعار

(بوستان )

حكایات

چنان قحط سالی شد اندر دمشق كه یاران فراموش كردند عشق

چنان آسمان بر زمین شد بخیل كه لب تر نكردند زرع و نخیل

نجوشید سرچشمه های قدیم نماند اب جز آب چشم یتیم

نبودی به جز آه بیوه زنی اگر بر شدی دودی از روزنی

چو درویش بی رنگ دیدم درخت قوی بازوان سست و درمانده سخت

نه در كوه سبزی نه در باغ شخ ملخ بوستان خورده مردم ملخ

درآن حال پیش آمدم دوستی ازو مانده بر استخوان پوستی

و گرچه بمكنت قوی حال بود خداوند جاه و زر و مال بود

بدو گفتم ای یار پاكیزه خوی چه درماندگی پیشت آمد بگوی

بغرید بر من كه عقلت كجاست چو دانی و پرسی سوالت خطاست

نبینی كه سختی بغایت رسید مشقت به حد نهایت رسید

نه باران همی آید از آسمان نه بر می رود دود فریاد خوان

بدو گفتم آخر ترا باك نیست كشد زهر جایی كه تریاك نیست

گر از نیستی دیگری شد هلاك ترا هست ،‌بط راز طوفان چه باك

نگه كرد رنجیده درمن فقیه نگ كردن عالم اندر سفیه

كه مردار چه بر ساحل است ای رفیق نیاساید و دوستانش غریق

من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد كرد

نخواهد كه بیند خردمند ،‌ریش نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش

یكی اول از تندرستان منم كه ریشی ببینم بلرزد تنم

منغص بود عیش آن تندرست كه باشد به پهلوی بیمار سست

چو بینم كه درویش مسكین نخورد بكام اندرم لقمه زهر ست و درد

یكی را به زندان درش دوستان كجا ماندش عیش در بوستان

غزلیات

ای ساربان آهسته رو كارام جانم میرود

وان دل كه با خود داشتم با دلستانم می رود

من مانده ام مهجور از و بیچاره و رنجور ازو

پنهان نمی ماند كه خون برآستانم میرود

محمل بدار ای ساروان تندی مكن با كاروان

كز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود

او میرود دامن كشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان كز دل نشانم میرود

برگشت یار سركشم بگذاشت عیش ناخوشم

چون مجمری پر آتشم كز سر دخانم میرود

با آن همه بیداد او و ین عهد بی بنیاد او

درسینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود

باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

كه آشوب وفریاد از زمین برآسمانم می رود

شب تا سحر می نغنوم و اندرزكس می نشنوم

وین ره نه قاصد میروم كزكف عنانم می رود

گلستان

حكایات

پارسایی را دیدم بركنار دریا كه زخم پلنگ داشت و به هیچ دارویی به نمی شد .مدتها درآن رنجور بود و شكر خدای عزوجل علی الدوام گفتی پرسیدندش كه شكر چه می گویی ؟ گفت شكر آنكه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی .

گر مرا زار بكشتن دهد آن یار عزیز تا نگویی كه در آن دم غم جانم باشد

گویم از بنده مسكین چه گنه صادر شد كو دل آزرده شد از من غم آنم باشد .

حكایت

درویشی را ضرورتی پیش آمد گلیمی از خانه یاری بدزدید . حاكم فرمود كه دستش بدر كنند صاحب گلیم شفاعت كرد كه من او را بحل كردم . گفتا به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم . گفت آنچه فرمودی راست گفتی ولیكن هر كه از مال وقف چیزی بدزد قطعش لازم نیاید و الفقیر لایملك هر چه درویشان راست وقف محتاجانست حاكم دست ازو برداشت و ملامت كردن گرفت كه جهان بر تو تنگ

آمده بود كه دزدی نكردی الا از خانه چنین یاری گفت ای خداوند نشنیده ای كه گویند خانه دوستان بروب و در دشمنان مكوب .

چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده

دشمنان را پوست بركن دوستان را پوستین

پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت این فرزند توست تربیتش هم چنان كن كه یكی از فرزندان خویش ادیب خدمت كرد و متقبل شد وسالی چند برو سعی كرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند . ملك دانشمند را مواخدت كرد و معاقبت فرمود كه وعده خلاف كردی و وفا به جا نیاوردی گفت بر رای خداوند روی زمین پوشیده نماند كه تربیت یكسانت و طباع مختلف .

گرچه سیم و رز زسنگ آید همی در همه سنگی نباشد زرو سیم

بر همه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می كند جایی ادیم

توانگر زاده ای را دیدم برسر گور پدر نشسته و با درویش بچه ای مناظره درپیوسته كه صندوق تربت ما سنگین است و كتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه درو به كار برده به گور پدر چه ماند خشتی دو فراهم آورد ه و مشتی در خاك بر آن پاشیده .

دروش پسر این را بشنید و گفت تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد پدر من به بهشت رسیده باشد .

خر كه كمتر نهند بر وی بار بی شك آسوده تر كند رفتار

مرد درویش كه با رستم فاقه كشید

بدرمرگ همانا كه سبك بار آید

وانكه در نعمت و آسایش و آسانی زیست

مردنش زین همه شك نیست كه دشخوار آید

به همه حال اسیری كه زبندی برهد

بهتر از حال امیری كه گرفتار آید .

دانشنامه سعدی

    تدوین دانشنامه تخصصی پیرامون شاعران و نویسندگان بزرگ جهان در دنیای غرب سال‌هاست که در جهت شناختن و شناساندن شخصیت، تاریخ و آثار شاعران و نویسندگان بزرگ در حال تدوین است و شاعران بزرگی چون شکسپیر، گوته، دانته، شیلر، هومر و… دارای دانشنامه‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی با رویکردهای مختلف تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی، زبان‌شناسی، هنری، هرمنوتیک و تطبیقی هستند.

تدوین دانشنامه تخصصی پیرامون شاعران و نویسندگان بزرگ جهان در دنیای غرب سال‌هاست که در جهت شناختن و شناساندن شخصیت، تاریخ و آثار شاعران و نویسندگان بزرگ در حال تدوین است و شاعران بزرگی چون شکسپیر، گوته، دانته، شیلر، هومر و… دارای دانشنامه‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی با رویکردهای مختلف تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی، زبان‌شناسی، هنری، هرمنوتیک و تطبیقی هستند. تنها یک پژوهش مختصر در سایت‌های اینترنتی مربوط به این بزرگان ما را با فهرست منابع متعدد روبه‌رو می‌کند، اما در مورد شاعران بزرگ زبان فارسی اگر چه پژوهش‌های ارجمند تک‌نگاری، تطبیقی و نقادانه تدوین و چاپ و منتشر شده است، اما تاکنون هیچ یک از شاعران دارای دانشنامه مستقل و تخصصی نیستند.

دانشنامه‌های تخصصی کتاب‌های مرجعی هستند که کلیه اطلاعات مورد نظر مربوط به یک موضوع را به خوانندگان ارایه می‌کنند و علاقه‌مندان را با کلیات مباحث مربوط به موضوع آشنا می‌کنند و متخصصان را به منابع اصلی تحقیق ره می‌نمایند. تدوین دانشنامه سعدی نیز از این دیدگاه می‌تواند گامی مؤثر در وادی سعدی‌پژوهی و سعدی‏شناسی باشد.

  • پیشینه تحقیق و ضرورت تدوین دانشنامه سعدی

اگر چه تاکنون مقالات و کتاب‌های متعددی پیرامون زندگی و آثار سعدی، نگاشته شده و برخی مفاهیم موجود در کلیات سعدی مورد بحث و بررسی پژوهشگران و سعدی‌شناسان قرار گرفته و موجب شناخت هر چه بیشتر این شاعر گرانسنگ زبان و ادبیات فارسی گردیده، اما تاکنون هیچ یک از تحقیقات موردی به صورت مجموعه‌ای مدون و جامع پیرامون زندگی و آثار سعدی در قالب «دانشنامه سعدی» نگنجیده است. براساس فرهنگ سعدی‌ پژوهی تألیف دکتر کاووس حسن‏لی از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۷۵، در مورد سعدی ۵۷۶ مقاله و ۱۰۰ عنوان کتاب (۴۸ عنوان کلیات، گلستان، بوستان، غزلیات گزیده‏ها و ۵۲ مورد کتاب پیرامون زندگی و آثار سعدی) منتشر شده است.

با رجوع به کارنامه تنک‏مایۀ سعدی پژوهی در ایران ضرورت پرداختن به سعدی و آثار او به نیکی هویدا می‌گردد: تعداد مقالات نگاشته شدۀ موجود پیرامون سعدی از سال ۱۳۰۰ تاکنون از مرز ۱۰۰۰ مقاله در نمی‌گذرد و تعداد کتاب‌های منتشر شده نیز در همین فاصلۀ زمانی بیش از ۲۳۰ عنوان نیست. بنابراین تدوین دانشنامه تخصصی جهت ارایه کلیۀ اطلاعات مورد نظر پیرامون سعدی به شکل بنیادین، علاوه بر آشنایی علاقه‌مندان با کلیات مباحث مربوط به موضوع، متخصصان را به منابع اصلی تحقیق ره‌ می‌نماید.

براساس انتشار مراجع اصلی پیرامون سعدی، شاید بتوان با کمی تسامح سعد‌ی پژوهی را به ۴ دوران به شرح زیر تقسیم‌بندی نمود:

۱) دوره تکوین (۱۳۲۰-۱۳۰۰)

فراهم آمدن زمینه چاپ کتاب در ایران، توجه به آثار سعدی جهت انتشار در سطح جامعه و نهادهای مدنی مدرن از جمله مدارس، برگزاری جشن هفتصدمین سال تألیف بوستان و گلستان و انتشار مجموعه مقالات ارزشمند استادان طراز اول ادبیات‌ فارسی همچون: علامه‌قزوینی، عباس اقبال، ملک‌الشعراء بهار، علی‌اصغر حکمت، رضا زاده شفق، بدیع‌الزمان فروزانفر، رشید یاسمی به‌کوشش حبیب یغمایی در«سعدی‌نامه» و انتشار «گلستان» به تصحیح عبدالعظیم قریب و گلستان و بوستان به تصحیح محمد فروغی از ویژگی اصلی این دوره است.

۲) دوره تدوین (۱۳۵۰-۱۳۲۰)

در این دوره بیش از سی عنوان کتاب ویژه سعدی منتشر می‌شود که با توجه به تعداد عنوان کتاب‌های چاپی در آن دوران قابل توجه است.آثار این دوران نشان می‌دهد که علاوه بر رشد کمی تدوین کتاب‌های پیرامون سعدی از نظر کیفی نیز آثار ارزشمندی تألیف شده است که می‌توان از جمله به انتشار کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی اشاره نمود که از آن پس تاکنون مورد اقبال و مراجعه سعدی پژوهان قرار گرفته است و علیرغم وجود نسخه‌های پراکندۀ تصحیح شده، هم‏چنان این نسخه بیش از دیگر نسخه‌ها از اعتبار و اهمیت برخوردار است. به عبارتی دیگر پس از گذر قریب به هفتاد سال، نسخه‌ای از کلیات سعدی تصحیح نشده که مورد نظر اجماع سعدی‌ پژوهان ایران باشد و هم چنان مرجع همگان، نسخۀ تصحیح شدۀ محمدعلی فروغی است.

هم‏چنین تصحیح «گلستان» به‌وسیله دکتر محمدجواد مشکور، ترجمه «شرح سودی برگلستان»، تصحیح «گلستان و بوستان» توسط رستم علی‌یف، «گلستان سعدی» با مقابله با نسخ خطی و ده نسخه چاپی نورالله ایران‌پرست، متن کامل دیوان شیخ اجل توسط مظاهرمصفا، «متنبی و سعدی»، نوشته دکتر حسین علی محفوظ در«قلمرو سعدی» تألیف علی دشتی، «مکتب سعدی» کشاورز صدر و… از جمله آثار این دوران هستند.

۳) دوره تصحیح (۱۳۷۰-۱۳۵۰)

اگر چه دوره دوم یکی از پربارترین دوران تصحیح آثار سعدی است، اما در دوره سوم شیوه‌های تصحیح قیاسی و تطبیقی آثار سعدی، شکل علمی‌تری به خود گرفته و تعداد بیشتری را نیز در برمی‌گیرد که مهم‌ترین آن تصحیح و انتشار گلستان و بوستان دکتر غلامحسین یوسفی است.

هم‌چنین در این دوره «شرح بوستان» دکتر محمد خزائلی، «بوستان سعدی» تصحیح نورالله ایران‌پرست، «شرح و تصحیح مثلثات شیخ اجل سعدی» از محمدجواد واجد شیرازی، «بوستان سعدی» به تصحیح محمدعلی ناصح و به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، «غزلیات سعدی» تصحیح حبیب یغمایی، «گزیده و شرح قصاید سعدی» از دکتر جعفر شعار، «گزیده غزلیات سعدی» با شرح و توضیح دکتر حسن انوری و … منتشر می‌شود.

علاوه بر این در این دوره کتاب‌های ارزشمند «مقالاتی درباره زندگی و شعر سعدی» به کوشش دکتر منصور رستگار فسایی، «تحقیق درباره سعدی» از هانری ماسه با ترجمه دکتر غلامحسین یوسفی، «شناختی تازه از سعدی» از دکتر جعفر موید شیرازی و … نیز منتشر شده است.

۴) دوره تکامل ( از سال ۱۳۷۰ تا کنون)

این دوران نیز به جهت وجود تحولاتی در مقولۀ سعدی پژوهی در خور اهمیت است. ایجاد مرکز سعدی‌شناسی در شیراز، انتشار سالانه مقالات سعدی پژوهی از سال ۱۳۷۷ تاکنون، برگزاری سالانۀ کنگره‌های یادروز سعدی از سال ۱۳۷۷ تاکنون، تدوین وانتشار نخستین فرهنگ‌ها پیرامون سعدی همچون: «فرهنگ سعدی‌ پژوهی» اثر دکتر کاووس حسن‌لی در سال ۱۳۷۶، «فرهنگ واژه نمای غزلیات سعدی» اثر مهین‌دخت صدیقیان در سال ۱۳۷۸، «فرهنگ موضوعی غزل‌های سعدی» اثر مهشید مشیری در سال ۱۳۷۹، «فرهنگ بسامدی اوزان و بحور غزل‌های سعدی و حافظ» اثر مهشید مشیری در سال ۱۳۸۰ از جمله تحولات این دوره می‌باشد که شاید بتوان آن را دوران پیدایش فرهنگ نویسی سعدی نام نهاد. «دانشنامه سعدی» نیز در صورت تدوین در قالبی علمی و خلاقانه شاید بتواند تکمیل کننده این روند باشد.

علاوه بر آن‏چه گفته شد، در این دوران کتاب‌های ارزشمندی چون: «از سعدی تا آراگون» دکتر جواد حدیدی، «سعدی» دکتر ضیاء موحد، «تکوین غزل و نقش سعدی» از دکتر محمود عبادیان، «سلسله موی دوست»، «سعدی آتش زبان»، «ورق درخت طوبی» از دکتر حسن‌لی، «هشت دفتر سعدی‏شناسی» و «عاشقانه‌های سعدی» و… نیز منتشر گردید.

  • مدخل‌های دانشنامه سعدی

مدخل های دانشنامه سعدی از نظر صوری به چهار نوع : اصلی، فرعی، ارجاعی و مشروط تقسیم می‌شوند:

۱) مدخل های اصلی آنهایی هستند که ذیل آنها مقاله می‌آید.

۲) مدخل‌های فرعی آنهایی هستند که قسمتی از یک مقاله را به خود اختصاص می‌دهند.

۳) مدخل‌های ارجاعی آنهایی هستند که فقط ذکر شده و به مدخلی دیگر ارجاع می‌شوند.

۴) مدخل‌های مشروط آنهایی هستند که از نظر کلی قابل قبول هستند، اما احتمال می‌رود که درباره آنها نتوان مطلب کافی به دست آورد.

بر این اساس پس از اظهار نظر محققان‏‏‏، پژوهشگران و سعدی‏شناسان پیرامون «دانشنامه سعدی» فهرست مدخل‏های دانشنامه تدوین خواهد شد و با همکاری و همیاری پژوهشگران و سعدی‏شناسان ایران و جهان مقالات آن تدوین و منتشر خواهد شد، اما برخی از موضوع‏های کلی «دانشنامه سعدی» به ترتیب حروف الفبا عبارتند از:

آرامگاه سعدی / احسان / اعلام تاریخی در کلیات / اعلام جغرافیایی در کلیات / بدایع / بوستان / پادشاهان / پند و اندرز / پیری / تربیت / ترجمه‌های آثار سعدی / ترجیع‌بند / ترکیب‌بند / تسامح و تساهل / تعلیم و تربیت / تواضع / توبه / توحید / جانوران / جوانی / جهان‌بینی سعدی / چشمه سعدی / حدیث / حکمت / خاموشی / خانواده / خانه سعدی / خواتیم / درویشان / رباعیات / رضا / زبان سعدی / سبک‌شناسی سعدی / سعدی / سعدی در تذکره‌ها / سعدی در جهان / سعدی شناسان / سعدی و شاعران / سفرهای سعدی / سوگند و قسم / شخصیت‌های خیالی و یا تیپ‌های کلی در کلیات / شکر بر عاقبت / صحبت / ضرب‌المثل‌ها / طبیعت / طنز / طیبات / عدالت / عدل / عرفان و تصوف / عشق / عشق / عقل / علم و دانش / غزلیات / فولکلور / قرآن / قصاید / قطعات / قناعت / کتاب‌‌شناسی سعدی / کلیات سعدی / گلستان / مثلثات / مثنویات / مجالس / مجسمه سعدی / مدایح / مدینۀ فاضله / مذهب سعدی / مراثی / معشوق / مفردات / ملحقات / ممدوحین / مناجات / مواعظ / نسخ تصحیح شده / نسخ خطی کلیات، بوستان و گلستان / هزلیات و …

آثار سعدى

    آثار سعدى به دو دستهٔ منظوم و منثور تقسيم مى‌شود. دربارهٔ آثار منثور او بعد از اين و در جاى خود بحث خواهد شد. در رأس اثرهاى منظوم سعدى يکى از شاهکارهاى بلامنازع شعر فارسى قرار درارد که در نسخه‌هاى کهن کليات ”سعدى‌نامه“ ناميده شده ولى بعدها به ”بوستان“ شهرت يافته است. اين منظومه‌ که تاريخ شروعش معلوم نيست در سال ۶۵۵ هجرى به اتمام رسيد و در موضوع اخلاق و تربيت و وعظ و تحقيق است و ده باب دارد به‌نام‌هاي: عدل، احساس، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربيت، شکر، توبه، مناجات و ختم کتاب. بخش دوم از اثرهاى منظوم سعدى قصيده‌هاى عربى او است که اندکى کمتر از هفتصد بيت مشتمل بر معانى غنائى و مدح و نصيحت و يک قصيده در مرثيهٔ المستعصم‌بالله است. بخش سوم قصيده‌هاى فارسى در موعظه و نصيحت و توحيد و مدح شاهان و بزرگان است. بخش چهارم مرثيه‌هاى شاعر است مشتمل بر چند قصيده در مرثيهٔ المستعصم و ابوبکربن سعدبن زنگى و سعدبن ابوبکر و امير فخرالدين ابى‌بکر و عزالدين احمدبن يوسف و يک ترجيع‌بند مؤثر در مرثيهٔ اتابک سعدبن ابى‌بکر. بخش پنجم غزل‌هاى سعدى شامل ملمعات، مثلثات، ترجيعات، طيبات، بدايع، خواتيم و غزل قديم. بخش ششم صاحبيه که ذکر آن گذشت. بخش هفتم خبيثات و آن مجموعه‌اى است از شعرهاى هزل و دو مثنوى انتقادى شيرين و چند غزل و قطعه و رباعى که همهٔ آنها رکيک نيست بلکه بعضى فقط متضمن مطايبه‌هاى مطبوع منظوم است.

    نخستين جامع اثرهاى سعدى را، بعد از خود او، نمى‌شناسيم اما مسلم است که شيخ اثرهاى خود را شخصاً جمع‌آورى و منظم مى‌کرد. مشهورترين جامع کليات آثار سعدى على‌بن احمدبن ابى‌بکر بيستون است که تنظيم غزل‌ها بر مبناى حرف‌هاى آخر بيت‌ها و ترتيب فهرست کليات از او است اما از مقدمهٔ بيستون برمى‌آيد که پيش از آنکه او به تنظيم جديدى از آثار شيخ مبادرت کند جامعى ديگر اين کار را کرده بوده است.

آرامگاه سعدى

    آرامگاه سعدى در شمال شرقى شيراز، در دامنهٔ کوهى به نام پهند قرار دارد. مى‌گويند پس از وفات سعدى در سال ۶۹۱ هـ.ق، او را در خانقاه خودش که در همين محل بود، دفن کردند.

آرامگاه سعدی در شیراز

    آرامگاه سعدى در قرن‌هاى پيش چندين بار به دست تعمير سپرده شد. در زمان کريم‌خان زند، در آرامگاه سعدى نيز تعميراتى اساسى صورت گرفت و دو اتاق بزرگ در دو طرف و ايوان و پله و طاق‌نما و غرفه‌هاى کوچک در وسط ساخته شد. بعدها توسط مرحوم فتحعلى خان صاحب ديوانو مرحوم حبيب‌الله خان قوام‌الملک اصلاحاتى در اين بنا صورت گرفت. اين بنا که نياز بسيار به تعمير داشت، تا سال ۱۳۲۷ شمسى بر جاى بود. ساختمان جديد آرامگاه سعدى که اقتباسى از کاخ چهل ستون اصفهان است، با نگاهى به معمارى جديد، در سال ۱۳۳۱ به پايان رسيد. در اين بنا ايوانى با ستون‌هاى چهار ضلعى بلند از بتون مسلح با روکارى سنگ است، با تزيينات کاشى‌کارى در جلوى بقعه واقع شده و گنبد کاشى فيروزه بر فراز بقعه، جلوه‌اى خاص دارد.

    سنگ‌هاى رنگين و زيبا که با ظرافت حجارى و صيقلى شده، براى پايه‌ها و ستون‌ها به کار رفته و کاشى‌هاى فيروزه‌فام بر زيبايى آن‌ها افزوده است.

    مساحت محوطهٔ سعدى بيش از ده هزار متر مربع است. از اين ميان زيربناى ساختمان آرامگاه ۲۶۱ متر مربع وسعت دارد و بقيه را باغ در برمى‌گيرد. در زير محوطه، چشمهٔ آب زلالى موسوم به حوض ماهى روان است. توسط پلکانى که در خارج از ايوان قرار دارد، مى‌توان به داخل اين محوطه راه يافت.

    قطعات کتيبه‌اى سنگى متعلق به سردر بناى قديمى که بر آن ابياتى ار سعدى به خط ثلث عالى نوشته شده در آرامگاه محفوظ است. اين کتيبه ضمن ساخت و سازها از زير خاک بيرون آمد.بر روى در ورودى باغ اين بيت به چشم مى‌خورد:

        زخاک سعدى شيراز بوى عشق آيد

        هزار سال پى از مرگ او گرش بويى

    در داخل آرامگاه هفت کتيبه از بهترين فطعات گلستان و بوستان، طيبات و بدايع و قصايد شيخ، به خط زيبا توسط استاد بوذري نوشته شده است. در کتيبهٔ طاق‌نماى جنوب غربي، حکايتى از گلستان بر کاشى لاجوردى به خط نستعليق نوشته شده است.

    در انتهاى ايوان، درست قرينهٔ آرامگاه سعدي، آرامگاه شاعر فقيد،فصيح‌الملک شوريده قرار دارد.

سعدی و درونگرایی

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد همه شب نیارمید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین.

گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست? گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی بروم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم .

انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای گفتم

آن شنیدستی كه در اقصای غور

بار سالاری بیفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دوست را

یاقناعت پر کند یا خاک گور

توریسم از نگاه سعدی

    جهانگردان را دوست داشته باشید كه ایشان سفیران و خبرنگاران هستند كه نام نیكوی شما را در جهان پخش خواهند كرد.

شیخ اجل سعدی شیرازی(قرن هفتم هجری) اندیشمندی دقیق مردم‏شناس و جامعه‏شناس برجسته‏ای بوده است كه حاصل اندیشه‏های او در دو یادگار ارزشمند ، بوستان و گلستان چراغ راه همگان گردیده. نگاه ژرف، ظرافت طبع، و قریحهٔ بدیع این بزرگ مرد موجب گردیده است كه آثارش چون نگین در میان دیگر جواهرات ادب این ملك بدرخشد. این اندیشمند با چنان دقتی پدیده‏های اجتماعی دوران خود را به تصویر كشیده كه با گذشت بیش از هفت قرن با خواندن اشعار و حكایات او در فضای قرن هفتم هجری قرار خواهی گرفت و از سوی دیگر بیانات او چنان موجز و اثربخش است كه گویی در عهد ما می‏زیسته و درد زمان ما را با پوست و استخوان درك كرده است. او در جایگاه یك جامعه‏شناس برجسته پدیده‏های اجتماعی دوران خود را تحلیل كرده و راه‏حل نیز ارائه داده است.

شعری از این بزرگ را كه در آن با دقت موضوع گردشگری مورد توجه و آسیب‏شناسی قرار گرفته است نقل شده و در حد فهم خود برخی از ابیات شاخص را مورد دقت بیشتر قرار می‏دهم. روشن است كه در عهد سعدی نقش توریست را بازرگانان ایفاد می‏كرده‏اند و بازرگانان و تجار گردشگران جامعه بوده‏اند. لذا حضرت سعدی می‏فرماید:

شهنشه كه بازارگان را بخست

در خیر بر شهر و لشگر ببست

كی آنجا دگر هوشمنـدان روند

چـو آوازهٔ رسم بـد بشنـونـد

نكـو بایـدت نـام و نیكی قبـول

نكـودار بـازارگـان و رســول

بـزرگان مسافـر بجان پرورند كـه نـام نكـویی به عالـم بـرنـد

تبـه گـردد آن مملكـت عنقریب كـزو خـاطـر آزرده آیـد غریب

غریب آشنا باش و سیّاح دوست كـه سیـاح جلاّب نـام نكـوست

نكـودار جفـت و مسـافـر عزیز وز آسیبشان بـرحـذر باش نیز

جناب سعدی در بیت نخست مسئولیت عواقب آزردگی تاجر و گردشگر را متوجه مسئولین جامعه می‏داند و اعلام می‏كند اگر شاه یك مملكت بازرگانی را بیازارد، در خیرو بركت را بر شهر و لشگر خود بسته است و اشاره‏ای دقیق به نقش اقتصادی گردشگر می‏نماید.

در بیت دوم اشاره دارد به لزوم امنیت و آرامش برای توسعه توریسم و اذعان می‏كند كه اگر از كشوری آوازهٔ رسم بدو عدم رعایت اصول به گوش برسد هیچ هوشمندی به آنجا سفر نمی‏كند.

وی می‎فرماید : اگر خواستار نام نیكو هستی باید بازرگان و فرستاده و سفیر یك كشور را نیك بداری و شرط اینكه نام كشور تو در جهان بلندآوازه شود نیكویی به مسافر است.

سعدی در بیتی دیگر هشدار می‏دهد كه اگر غریبه‏ای از كشور تو با خاطری آزرده برگردد. كشورت به زودی تباه و نابود می‏گردد.

و به زیبایی ادامه می‏دهد: جهانگردان را دوست داشته باشید كه ایشان سفیران و خبرنگاران هستند كه نام نیكوی شما را در جهان پخش خواهند كرد.

در خاتمه می‎گوید: میهمان و مسافر را گرامی بدار و البته نسبت به آسیبهای احتمالی آن نیز هوشیار باش.

این اشعار شیخ اجل چنان دقیق وعمیق است كه نیاز به هیچ توضیح اضافی ندارد. تنها پرسشی كه لازم به نظر می‏رسد این است كه با وجود چنین پشتوانه‏ای نظری در علوم اجتماعی، اندیشمندان این رشته تا كی در نسخه‏های دیگران به دنبال درمان هستند؟ آب در كوزه و ما تشنه لبان می‏گردیم.

سعدی و شاه‌كریم

    آثار سعدی شیرازی به دلایل معروفیت و محبوبیتی كه دارد بر آثار بسیاری از شعرای نامدار ایرانی و غیر ایرانی تاثیر گذاشته است چون كه غیر از غزل‌های دلنشین، بوستان و گلستان وی از جایگاه ویژه‌ای در بین آثار ادبی جهان برخوردار است.

«آثار سعدی شیرازی به دلایل معروفیت و محبوبیتی كه دارد بر آثار بسیاری از شعرای نامدار ایرانی و غیر ایرانی تاثیر گذاشته است چون كه غیر از غزل‌های دلنشین، بوستان و گلستان وی از جایگاه ویژه‌ای در بین آثار ادبی جهان برخوردار است. البته در این مورد كتاب‌های مختلف و رساله‌های ارزنده‌ای نوشته و ارایه شده كه ما نمی‌خواهیم بعضی از مطالب را اینجا تعریف كنیم. سعدی – بلبل شیرازی ـ بی‌شك یكی از بزرگترین شاعر ایرانی است كه آثار وی همیشه از خوانندگان زیادی برخوردار بوده و هست. با این مقدمه كوچك می‌خواهیم به اصل مقاله حاضر بپردازیم كه عنوان آن سعدی و شاه كریم می‌باشد؛ یعنی سعدی در ادبیات قزاقی، سعدی را همه ما می‌شناسیم و اما شاه كریم كیست؟

شاه كریم قودای بردی كه در سال ۱۸۵۸ میلادی در دامنه كوه شنغیس واقع در شمال و شرق قزاقستان دیده به جهان گشود، وی برادزاده شاعر نامدار قزاقی آبای قونانبیاف است. شاه كریم یكی از شعرای معروف قزاقی و احیاگر ادبیات عرفانی قزاقی محسوب می‌شود. وی به زبان‌های عربی، فارسی، روسی و تركی استانبولی تسلط و با ادبیات جهان آشنایی خوبی داشته است. شاه كریم با آثار شعرای معروف جهان نه تنها آشنایی خوبی داشته، بلكه از آثار ارزنده آن‌ها به زبان قزاقی ترجمه كرده است. اشعار شاه كریم از نظر معنا بسیار شبیه اشعار شعرای شرقی به‌خصوص حافظ، سعدی و مولاناست. شاه كریم تحت تاثیر شعرای شرقی شعر سروده است. در این مورد لازم به ذكر است كه بعضی اوقات شاعران براساس داستان‌های موجود در آثار شعرای دیگر آثار جدیدی را به وجود می‌آوردند. این كار را چه در ادبیات فارسی و چه در ادبیات جهان مشاهده می‌كنیم كه آن را نظیره گویی می‌نماند. محقق بزرگ آكادمیك، مختار اواضاف به این نكته اشاره نموده است: در این دوره ( قرن ۱۳-۱۵ م) آثار یك شاعر شرقی را شاعران دیگر بازگویی می‌كردند كه به این نوع شعر نظیره‌گویی می‌گویند.

نمونه‌های نظیره‌گویی بین شعرای ایرانی معمول بوده است كه در ادبیت‌های سایر كشورها نیز قابل مشاهده می‌باشد. به عنوان مثال می‌توانیم كتاب ”گلستان به زبان تركی” را بیاوریم. صیف سرای یكی از برجسته‌ترین شعرای دوره حكومت آلتین آردا است. وی به عنوان شاعر، نویسنده، مترجم و حماسه‌سرای عصر خود معروف است. همانطور كه از اسم كتاب هم مشخص است، این كتاب بازگویی و یك نوع ترجمه‌ای از گلستان سعدی است. صیف سرای تمام باب‌های گلستان سعدی را حفظ كرده است . شاعر، بعضی قسمت‌ها را به زبان خود بازگویی كرده و بعضی قسمت‌ها را هم به مجموعه اضافه كرده است. بدون تردید این كار شاعر، تناسب زیبایی با اصل كتاب گلستان پیدا كرده است. صیف سرای، گلستان سعدی را با عشق و علاقه ترجمه نموده و پیغام اصلی كتاب را به خوبی به خواننده منتقل كرده است. علاوه بر این وی اولین بار مردم آسیای مركزی را با گلستان سعدی آشنا كرده و مردم قزاق آن زمان نیز از طریق این كتاب با پند و اندرزهای سعدی شیرازی آشنا شدند. البته محتوای ”گلستان به زبان تركی” صیف سرای برای قزاق زبانان امروز قابل فهم نیست و لازم است كه ترجمه شود. شاه كریم نماینده شعرای قزاقی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. یعنی بین سعدی و شاه كریم قریب هفت قرن فاصله وجود دارد؛ اما صیف سرای اندكی بعد از سعدی زندگی كرده است. عشق و علاقه شاه كریم باعث شد كه او دست به ترجمه غزل‌ها حافظ شیرازی و مثنوی مولانا و همچنین گلستان سعدی بزند. در این خصوص می‌توان گفت شاه كریم در ترجمه هایش بسیار موفق بوده است. اما نكته جالب این است كه در نسخه‌ای كه به دست ما رسید در مورد ترجمه داستان‌های مختلف گلستان سعدی شاه كریم ذكر نكرده است. در حالی كه زیر ترجمه هر غزل حافظ اشاره می‌كرد كه این شعر از كدام شاعر است. ما درباره این موضوع فقط می‌توانیم بگوییم كه شاه كریم به دلیل اشعار بسیار عارفانه‌اش در وطن خویش حدود ۷۰ سال شاعر گم نامی بوده است. علاوه بر این زندگی بسیار سختی داشت. چراكه حدود بیست سال عمرش را در زمان حكومت شوروی سپری كرد. شاه كریم از سیاست آن روز طرفداری نكرد و گذشته از این زندگی خلوت نشینی را بعد از سال ۱۹۱۶ میلادی به سر برده است. این موضوع كمونیست‌ها را سخت ناراحت می‌كرد و سرانجام شاه كریم از دست آن ها به قتل رسید. جسد شاعر را به چاه انداختند كه در این چاه جسد وی سال‌های دراز مدت مانده است و خانواده شاعر تبعید می‌شوند و آثار وی نیز اغلب گم شده و اگر هم به طور پراكنده حفظ شده بود، خواندن و مطرح كردن آن ممنوع اعلام شده است. بدین علت ما تصور می‌كنیم كه شاه كریم به ترجمه سعدی اشاره كرده و خود شاعر را نیز معرفی كرده باشد؛ اما همان نسخه به دست ما نرسیده است. البته با این نظر بسیاری از شاه كریم شناسان موفق هستند. به طور خلاصه شاه كریم شاعر گم نامی بوده است. نام او این روزها به عنوان یكی از موضوعات مهم ادبیات قزاقی مطرح است و بررسی و تحقیق آثار وی حایز اهمیت می‌باشد. بنابراین می‌توان گفت كه انتخاب این موضوع مبنی بر این است كه شاه كریم برای اولین بار به زبان قزاقی گلستان سعدی را معرفی كرده و به زبان بسیار شیرین و دلنشین قزاق زبانان را با پند و اندرزهای سعدی از نزدیك آشنا كرده است.

قبل از همه لازم به ذكر است كه شاه كریم شاعر ملسمان است و كتابی تحت عنوان ”شرایط اسلام” را تالیف نموده است. مطلب دیگر این است كه شاه كریم یازده غزل حافظ شیرازی را به زبان قزاقی ترجمه كرده است و یكی از بهترین ترجمه‌ غزل‌های حافظ متعلق به شاه كریم می‌باشد. همین طور كه بالا ذكر شد شاه كریم از مثنوی مولانا نیز به زبان قزاقی ترجمه كرده و ترجمه‌های وی از ترجمه معمولی بسیار فرق می‌كند. زیرا شاه كریم طوری بازگویی كرده كه بدون شك هر خواننده را تحت تاثیر قرار می‌گذارد. غیر از این از نظر مضامین و معانی اشعار شاه كریم تفاوت زیادی از ترجمه‌هایش ندارد. خواننده هیچ تفاوتی بین آثار شاه كریم و آثار ترجمه‌شده‌اش احساس نمی‌كند. منظور این است كه شاه كریم در سبك حافظ و سعدی شعر گفته و همفكر و هم عقیده با شعاری شرقی بوده است. بنابراین فهم و درك معانی بعضی از اشعار شاه كریم برای خود قزاق زبانان دشوار است.

اما اگر در مورد اینكه شاه كریم كی و از كدام نسخه خطی گلستان سعدی استفاده كرده باشد ما اطلاعی در دست نداریم. فقط از اشعار شاه كریم چنین برمی‌آید كه شاعر در سفر حج كه در سال‌ها ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ میلادی انجام گرفت در شهر استانبول بوده و به كتابخانه‌های معتبر این شهر رفته و كتاب‌هایی كه مورد نیازشان بودند تهیه نموده است. پسر شاه كریم ”‌احد” در یادداشت‌هایش می‌نویسد كه پدرش موقعی كه در شهر استانبول توقف كردند تمام آثار دانشمندان و شعرای شرقی را تهیه كرده است. احتمال زیاد یكی از كتاب‌هایی كه شاه كریم از كتابخانه‌های شهر استانبول تهیه كرده گلستان سعدی باشد.گلستان سعدی به زبان قزاقی توسط شاه كریم چگونه و چند داستان از چند باب گلستان ترجمه شده است.

شاه كریم از چهار باب گلستان در مجموع هفده حكایت را به زبان قزاقی ترجمه كرده است. باب‌های كه از آن چند نمونه ترجمه شده است، عبارتند از در سیرت پادشاهان، اخلاق درویشان، فضیلت و قناعت و عشق و جوانی، شاه كریم سعی كرده بعضی از داستان‌ها را عین اصل داستان گلستان برساند و بعضی از داستان‌ها را به طور نثر ساده ترجمه كند. هر دو مورد بسیار زیبا و دلنشین است. نام گلستان را به زبان قزاقی می‌رساند. علاوه بر این از اشعار شاه كریم معلوم می‌شود كه گلستان سعدی بر آثار شاه كریم بسیار تاثیر گذاشته است و از اشعار شاعر به دست می‌آید كه شاه كریم تحت تاثیر گلستان سعدی مجموعه اشعاری به نام ‌بی ششك بقشاسی را بنویسد. سرآغاز این مجموعه اشعار، شعر معروف سعدی را كه به زبان قزاقی بسیار زیبا بازگویی شده است مشاهده می‌كنیم و آن شعر سعدی این است:

به چه كار آیدت ز گل طبقی

از گلستان من ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد

وین گلستان همیشه خوش باشد

و شاه كریم دنباله این دو بیت با نظم زیبا مقدمه گلستان سعدی را بیان می‌كند. سعدی در مقدمه‌ آن جای كه لازم است به نظم و گاهی به نثر بیان می‌كند و اما شاه كریم مجموعه اشعارش را فقط به نظم گفته است. در حقیقت شاه كریم می‌خواست از مقدمه گلستان سعدی شروع كند و تا آنجایی كه لازم است از حكایت‌های پر از پند و نصایح سعدی شیرازی ترجمه كند. به طور خلاصه در آثار شاه كریم ما دو بی ششك بقشاسی یعنی ترجمه گلستان سعدی را می‌بینیم؛ یكی به طور نظم و آن یكی به طور نثر همراه با قطعات شعر، بی‌ششك بقشاسی به طور نظم شاه كریم درحقیقت مقدمه گلستان با سه حكایت دیگر از باب در سیرت پادشاهان است. آن‌ها عبارتند از حكایت اول، نوزدهم و سی‌ و ششم. شاه كریم حكایت اول باب در سیرت پادشاهان را با بیست و سه دو بیتی بیان كرده است. یك بیت شعر عربی این حكایت در ترجمه شاه كریم معنای اصلی خود را حفظ كرده و بعضی از بیت‌ها را شاه كرمی حذف كرده است، اما حرف خردمندان را كه ”دروغی مصلحت‌آمیز به كه راستی فتنه‌انگیز است شاه كریم بسیار زیبا به زبان قزاقی بیان كرده است.

از اینجا به بعد شاه كریم اشعار خودش را آورده كه از نظر معنا شبیه حكایات گلستن سعدی می‌باشد. سپس حكایت نوزدهم و بعد از آن حكایت سی و ششم آمده است . هر دو حكایت به گونه‌ای بازگویی شد كه نمی‌توان گفت كه كاملا یك ترجمه است. شاه كریم سعی كرد فقط اصل مطلب را برساند. د حقیقت در بی ششك بقشاسی به طور نظم مقدمه گلستان و سه حكایت باب اول با اشعار شاه كریم با هم آمده و در نتیج هماهنگی خوبی بین خودشان پیدا كرده‌اند.

شاه كریم در مقدمه بی ششك بقشاسی یادآوری می‌كند كسانی كه كوتاه‌بین نیستند، مثال زیادی از بی ‌ششك بقشاسی می‌توانند ببرند.

بی ‌ششك بقشاسی به طور نثر همراه با قطعات شعر به عنوان مجموعه داستان‌های به طور نثر در دیوان كامل شاه كریم چاپ شده است. در این مجموعه چهارده حكایت از باب‌های مختلف گلستان سعدی آمده است. لازم است اشاره كنیم كه شاه كریم برای دو حكایت عنوان انتخاب كرده است عنوانی كه شاعر انتخاب كرده نشان دهنده پیغام سعدی و نتایجی كه شاه كریم از حكایات گرفته است، می‌باشد. شاعر ادبیات عربی گلستان سعدی را هم بسیار زیبا و دقیق ترجمه كرده است. اما ترتیب حكایات گلستان سعدی در ترجمه رعایت نشده است. در بی ششك بقشاسی به طور نثر شاه كریم چند حكایات را در یك حكایت آورده كه به عنوان مثال حكایت دهم باب اول بعد از حكایت یازدهم آمد. زیرا هر دو حكایت در مورد دعا و حاجت خواستن می‌باشد. شاه كریم اول حكایت یازدهم را به طور كامل بیان كرده و در ادامه از زبان همان درویش مستجاب‌الدعوه حجاج یوسف را نصحیت می‌كند. درویش شاه كریم برای حجاج داستانی را درباره آدم ظام تعریف می‌كند كه همه از دست او رنج می‌كشیدند. روزی این آدم در خواب بود و از كنار او سه نفر رد شدند و موقعی كه رد می‌شدند آن‌ها بین خودشان می‌گفتند كه: اگر این مرد تا شب بیدار نمی‌شد بسیاری از مومنان از ظلم او در امان می‌بودند. و آن یكی دیگر گفت: اگر تا صبح بیدار نمی‌شد و می‌مرد تمام مردم از دست او راحت می‌شدند. مرد ظالم تمام این حرف‌ها را شنید و با خودش فكر كرد همه از دست من ناراحتند و من عین عضو بیمار جسم انسان هستم كه دیگر عضوها از عضو بیمار راحت نیستند. همین جا شعر معروف سعدی را شاه كریم به طور نثر زیبا اورده است كه معنا دقیق شعر را می‌رساند. با این سخن درویش به حجاج گفت كه دعای من برای تو این داستان است. اگر گوش و شنوای این سخن را داری و دل تو هم آمادگی شنیدن آن را داشت،‌ مانند بیماری كه علاج پیدا می‌كند، خوب می‌شوی. و اما اگر این طور نباشد نصیحت من عین آبی كه زیر خاك رفته می‌باشد. اینجا می‌بینیم كه شاه كریم این دو حكایت را بسیار زیبا یكجا تعریف كرده و تناسب خوبی بین این دو حكایت بخشیده است. غیر از این حجاج را به عضو بیمار جسم تشبیه كرده است. حجاج مثال خوبی در این حكایت است. زیرا او در واقعیت زیسته و به جای یك آدم معمولی شاه كریم ترجیه داده حجاج باشد. این روش شاه كریم حكایات گلستان سعدی را به زبان قزاقی شیرین‌تر كرده است. شاه كریم همچنین سه حكایت باب در فضیلت و قناعت را در یك حكایت بیان كرده كه عبارتند از حكایات پانزدهم، شانزدهم و هفدهم. هر سه حكایت درباره بیابان، تشنگی و گرسنگی است كه تشنه كام را در صحرای سوزنده خواه مروارید گران‌بها در كام باشد خواه صدف كم‌قیمت هیچ یك تفاوتی نكند. مشاهده می‌كنیم كه شاه كریم حكایات كوتاه را موضوع‌بندی كرده و یكجا تعریف كرده است. چون معنا هر سه حكایت معنا یك دیگر را تكمیل می‌كند در ترجمه شاه كریم در قالب یك حكایت به طور طبیعی بیان شده است، اینجا با مهارت شاه كریم به گونه‌ای آشنا می‌شویم كه شاه كریم گلستان سعدی را از اول خوب خوانده و بعد موضوع‌بندی كرده و بعد ترجمه كرده است. گرچه شاه كریم از گلستان سعدی كم ترجمه كرده است. گرچه شاه كریم از گلستان سعدی كم ترجمه كرده بی ‌ششك بقشاسی او هم برای ادبیات قزاقی و هم برای ادبیات فارسی حایز اهمیت است. زیرا ارتباط ادبی و روحی شاعران كه همیشه درد و غصه مردم را به نمایش می‌گذاشتند و آرمان‌ها و آرزوهای مردم را با بهترین الفاظ به رشته تحریر می‌كشیدند می‌تواند برای همه الگوی باشد. چرا كه الآن قرن ارتباطات است. اما ما هنوز یكدیگر را نمی‌شناسیم و از اصل خودمان دور افتاده‌ایم. واقعا اینجا جا دارد شعر معروف سعدی را باز به زبان بیاوریم كه:

بنی آدم اعضای یكدیگرند

كه در آفرینش ز یك گوهرند

چو عضوی به درد اورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

به طور خلاصه به عنوان نتیجه‌گیری می‌توانیم به سه نكته زیر اشاره كنیم.

۱- شاه كریم به طور غیر مستقیم با سعدی شیرازی در تماس روحی بوده و احترام و اراده خاصی برای شاعران شرقی قایل بوده است.

۲- سعدی شیرازی شاعر خوشبختی است .زیرا در منطقه‌ای نسبتا دور همفكران خود را داشته است و فاصله زمانی و مكانی مانع دوستی و ارتباط انان نشده است.

۳- گلستان سعدی همیشه خوش است كه هر وقت می‌گردیم مطلب بسیار مفیدی را برای خودمان پیدا می‌كنیم.

سعدی و زهد ریایی

    عرفان و تصوف که طریق معرفت و آمیخته با دین وارشاد به سوی کمالات است، در قرن هفتم و هشتم در ایران گسترش یافت وگاه نیز به شکل افراطی روی نمود چنان که به پیدایش و خانقاه‌های گوناگون منجر گردید.

عرفان و تصوف که طریق معرفت و آمیخته با دین وارشاد به سوی کمالات است، در قرن هفتم و هشتم در ایران گسترش یافت وگاه نیز به شکل افراطی روی نمود چنان که به پیدایش و خانقاه‌های گوناگون منجر گردید.

در این ایام نیز از آن جا که مردم در ناامیدی حاصل از حملات وحشیانه مغول به سر می‌بردند، بدین مسلک اعتقاد وافر داشتند و به همین دلیل نیز عرفان و تصوف علاوه بر شیوه وجد و حال، به شیوه علمی نیز مورد توجه قرار گرفت، چنان که عارفان و مشایخ بزرگ به خلق آثاری از این دست پرداختند. هم چنین با نقل مکان عارفان به دیگر سرزمین‌ها، عرفان و تصوف به مناطقی چون روم ، شام و هند نیز رواج یافت، اما در این میان نیز از همان نخست زاهدنمایی و زهد ریایی بدین مسلک رخنه یافت .

بزرگان تصوف خود را مقید می‌دانستند که تعلیمات خود را درقالب نظم و نثر به صور مختلف بیان نمایند. در همین راستا نیز زاهدنمایی و ستیز با آن در این گونه آثار ادبی واز جمله کلیات سعدی _علیه الرحمه_ به وفور یافت می شود.

سعدی در کلیات خویش هم چنان که عارفان واقعی را می‌شناساند و مقام و مرتبه آنان را در خور ستایش و مدح می یابد، زاهدنمایان و زهدریایی آنان را سخت نکوهش می کند وسرانجامشان را جز هلاک و نابودی نمی داند چرا که وی معتقداست که: برِ عارفان جز خدا هیچ نیست و عارفان حقیقی را مجرد به معنی نه عارف به دلق می‌داند. او با جهان‌بینی گسترده خویش عرفان را به همراه تامل و تفکر می‌پذیرد و در این راستا طریقت را به جز خدمت خلق نمی‌داند و بر آن اعتقاد است که تکلف بر مرد درویش نیست و اظهار می دارد که:

عابد و زاهد وصوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست

سعدی که عصاره دانش و بینش عصر خود و پیش از خود است ، ساختار کلامش از سازه‌های اجتماعی عصرش منشاء می گیرد. در واقع بر آن است تا به ویژه در گلستان وقایع عصر خویش را آن چنان که هست، توصیف نماید . وی در لابه لای حکایت‌هایش معانیی را القا می‌کند که از اندیشه و وقایع عصرش سرچشمه گرفته است و ما که نگاشته‌هایش را گواه تاریخی عصرش می‌دانیم، از رفتارها ی نامتعادل زاهدنمایان به ضعف اخلاقی و شخصیتی آنان و منطق نادرست حاکم پی می‌بریم.

مفاهیمی که در پس عبارات وی نهفته است، جنبه‌های متفاوت وقایع حاکم بر جامعه بوده و بدین جهت وی در مقام نکوهش سستی‌های اخلاقی و ستایش از ارزش‌های اخلاقی برآمده است .

گلی از گلستان سعدی

    گرایش به خلاصه نویسی و ساده نویسی متون کلاسیک فارسی چندی است در میان ناشران عمومیت یافته است. اخیرا نیز انتشارات روشن مهر، شرح و خلاصه ای از گلستان سعدی منتشر کرده است.

بهاءالدین خرمشاهی که دستی گشاده در مقدمه نویسی بر کتاب هایی از این دست دارد می نویسد؛ «سعدی که به حق «افصح المتکلمین» ]شیواترین سخن دان[ نامش داده اند، بیشتر از هفت قرن است که با کمال کلام خویش، به نثر و به شعر، کام تشنه اقوام فارسی زبان را، سیراب کرده است. در غزل یک همتا بیشتر ندارد که حافظ است، در نثر (گلستان و مجالس) به واقع بی همتاست. آثار سعدی به ویژه گلستان هنر برای هنر نیست، بلکه هنر در خدمت زندگی است. او به تعبیر خودش «فرسوده روزگار» است و به تعبیر شادروان اخوان ثالث «گنج آزمون» است. شخصیتی باریک نگر، نکته یاب و گزینه گو دارد.

حلاوت و ملاحت در سرشت کلام او سرشته است.آری، شخصیتی سلامت جو و اعتدال گرا و حقیقت گو دارد.

نه هرکس حق تواند گفت گستاخ

سخن ملکی است سعدی را مسلم

او با ممدوحان خود، دلیرانه و بدون مجامله سخن می گوید. به یکی از آنان می گوید؛

هم از بخت فرخنده فرجام توست

که دوران سعدی در ایام توست

و درنصیحت به ممدوح دیگر سخن را از خاک به افلاک می رساند، به جایی که از آنجا فراتر ره نیست؛

درم به جورستانان زر به زینت ده

بنای خانه کنانند و بام قصر اندای

و این بیت در قصیده استوار ناصحانه مووفی است به مطلع؛

به نوبت اند ملوک اندرین سپنج سرای

کنون که نوبت تست ای ملک به عدل گرای

تجربه گرایی و روانشناسی فردی و جمعی از ارکان بینش و بصیرت سعدی است که لاجرم در سخنش به طبیعی ترین وجهی بازتاب یافته است.

سخنان تجریدی و انتزاعی که ربطی به زندگی واقعی و واقعیت های زندگی ندارند، هر قدر عمیق بنمایند در نهایت عقیم اند. اینکه می گوید؛ سخنی که از دل برآید لاجرم در دل نشیند، موید و بازگفت همین معنی است.ویژگی های هنری گلستان بسیار است از آمیختن نظم و نثر تا آوردن سجع های خوش نشین و دلنشین که حتی از قافیه های به گزیده بهترین غزل هایش هم طبیعی تر افتاده است؛ چراکه از طبیعت کلام و اقتضای سخن برخاسته است.

یک سجع بیجا، می تواند شیوایی و شیرینی صفحه ای را، تلخ و تکلف آمیز کند. اما سعدی می داند و می گوید؛ «گر گلشعر خوری به تکلف زیان کند». سجع های خوش انتخاب و طبیعی او نه قید بر پای شاهین اوج پیمای سخن که پر پرواز اوست.ویژگی دیگر سخن او برابری لفظ و معناست. میانگین هر قطعه یا حکایت او به یک صفحه هم نمی رسد و سرانجام کاربست همین هنرهای پیدا و پنهان است که در حدود یک چهارم سخن او را به صورت گزین گویه و کلمات قصار و ضرب الامثال درآورده است که قرن هاست که برسر زبان مردم ما و در میان جانشان آشیان دارد. بی حکمتی و خام کاری است که از حکمت پخته سعدی و کامکاری اش در بیان انواع معانی بدیع سخن گفتن. حاجت مشاطه نیست روی دلارام را.

فردوسی بزرگ

    حکیم فردوسی در “طبران طوس” در سال ۳۲۹ هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود.

فردوسی استاد بی همتای شعر و خرد پارسی و بزرگترین حماسه سرای جهان است. اهمیت فردوسی در آن است چه با آفریدن اثر همیشه جاوید خود، نه تنها زبان ، بلكه كل فرهنگ و تاریخ و در یك سخن ، همه اسناد اصالت اقوام ایرانی را جاودانگی بخشید و خود نیز برآنچه كه میكرد و برعظمت آن ، آگاه بود و می دانست كه با زنده نگه داشتن زبان ویژه یك ملت ، در واقع آن ملت را زندگی و جاودانگی بخشیده است .

بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده كـردم بدیــن پــــارسی

فردوسی در سال ۳۲۹ هجری برابر با ۹۴۰ میلادی در روستای باژ از توابع طوس در خانواده ای از طبقه دهقانان دیده به جهان گشود و در جوانی شروع به نظم برخی از داستانهای قهرمانی كرد. در سال ۳۷۰ هجری برابر با ۹۸۰ میلادی زیر دید تیز و مستقیم جاسوس های بغداد و غزنین ، تنظیم شاهنامه را آغاز می كند و به تجزیه و تحلیل نیروهای سیاسی بغداد و عناصر ترك داخلی آنها می پردازد. فردوسی ضمن بیان مفاسد آنها، نه تنها با بغداد و غزنین ، بلكه با عناصر داخلی آنها نیز می ستیزد و در واقع ، طرح تئوری نظام جانشین عرب و ترك را می ریزد حداقل آرزوی او این بود كه تركیبی از اقتدار ساسانیان و ویژگیهای مثبت سامانیان را در ایران ببیند. چهار عنصر اساسی برای فردوسی ارزشهای بنیادی و اصلی به شمار می آید و او شاهنامه خود را در مربعی قرار داده كه هر ضلع آن بیانگر یكی از این چهار عنصر است آن عناصر عبارتند از: ملیت ایرانی ، خردمندی ، عدالت و دین ورزی او هر موضوع و هر حكایتی را برپایه این چهار عنصر تقسیم می كند. علاوه بر این ، شاهنامه ، شناسنامه فرهنگی ما ایرانیان است كه می كوشد تا به تاخت و تاز ترك های متجاوز و امویان و عباسیان ستمگر پاسخ دهد او ایرانی را معادل آزاده می داند و از ایرانیان با تعبیر آزادگان یاد می كند؛ بدان سبب كه پاسخی به ستمهای امویان و عباسیان نیز داده باشد؛ چرا كه مدت زمان درازی ، ایرانیان ، موالی خوانده می شدند و با آنان همانند انسان های درجه دوم رفتار می شد بنابراین شاهنامه از این منظر، بیش از آن كه بیان اندیشه ها و نیات یك فرد باشد، ارتقای نگرشی ملی و انسانی و یا تعالی بخشیدن نوعی جهانبینی است.

سی سال بعد یعنی در سال ۴۰۰ هجری برابر با ۱۰۱۰ میلادی پس از پایان خلق شاهنامه این اثر گرانبها به سلطان محمود غزنوی نشان داده می شود. به علت های گوناگون كه مهمترینشان اختلاف نژاد و مذهب بود اختلاف دستگاه حكومتی با فردوسی باعث برگشتن فردوسی به طوس و تبرستان شد. استاد بزرگ شعر فارسی در سال ۴۱۱ هجری برابر با ۱۰۲۰ میلادی در زادگاه خود بدرود حیات گفت ولی یاد و خاطره اش برای همه دوران در قلب ایرانیان جاودان مانده است.

زبان ، شرح حال انسان هاست اگر زبان را برداریم ، تقریبا چیزی از شخصیت ، عقاید، خاطرات و افكار نظام یافته ما باقی نخواهد ماند بدون زبان ، موجودیت انسان هم به پایان می رسد زبان ، ذخیره نمادین اندیشه ها، عواطف ، بحران ها، مخالفت ها، نفرت ها، توافق ها، وفاداری ها، افكار قالبی و انگیزه هایی است كه در سوق دادن و تجلی هویت فرهنگی انسانها نقش اساسی دارد.همگان بر این باورند كه واژه ها در كارگاه اندیشه و جهان بینی اندیشمندان و روشنفكران هر دوره در هم می آمیزند تا زایش مفاهیم عمیق انسانی تا ابد تداوم یابد. با وجود این ، در یك داوری دقیق ، تمایزات غیرقابل كتمان و قوت كلام سخنسرای نام آور ایرانی حكیم ابوالقاسم فردوسی با همتایان همعصر خود آشكارا به چشم می خورد زبان و كلمات برآمده از ذهن فرانگر و تیزبین او، در محدودیت قالبهای شعری ، تن به اسارت نمی سپارد و ناگزیر به گونه شگفت آوری زنده ، ملموس و دورپرواز است فردوسی به علت ضرورت زمانی و جو اختناق حاكم در زمان خود، بالاجبار برای بیان مسائل روز: زبانی كنایه و اسطوره ای انتخاب كرده است ؛ در حالی كه محتوای مورد بحث او مسائل جاری زمان است بدین اعتبار، فردوسی از معدود افرادی است كه توان به تصویر كشیدن جنایات قدرت سیاسی زمان خویش را داشته است پایان سخن آن كه انگیزه فردوسی از آفریدن شاهنامه مبارزه با استعمار و استثمار سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خلفای عباسی و سلطه امیران ترك بود .

آنچه كورش كرد و دارا وانچه زرتشت مهین

زنده گشت از همت فردوسی سحـر آفرین

نام ایــــران رفته بــود از یـاد تا تـازی و تـرك

تركــتــازی را بــرون راندند لاشـــه از كـمین

ای مبـــارك اوستـــاد‚ ای شاعـــر والا نژاد

ای سخنهایت بســوی راستی حبلی متین

با تـــو بد كـــردند و قــدر خدمتت نشناختند

آزمـــنـــدان بــخیـــل و تاجـــداران ضـنــیــن

  • زندگی نامه

حکیم فردوسی در “طبران طوس” در سال ۳۲۹ هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی

پی افکندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

بناهای آباد گردد خراب

ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال ۳۷۰ یا ۳۷۱ به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند

چه داری به پیری مرا مستمند

چو بودم جوان برترم داشتی

به پیری مرا خوار بگذاشتی

به جای عنانم عصا داد سال

پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که “شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست”.

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی ۴۱۱ و برخی ۴۱۶ هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.

  • ویژگیهای هنری شاهنامه

“شاهنامه”، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:

گرت زین بد آید، گناه من است

چنین است و آیین و راه من است

بر این زادم و هم بر این بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.

چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.

زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند:

تو این را دوغ و فسانه مدان

به یکسان روش در زمانه مدان

از او هر چه اندر خورد با خرد

دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.

اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.

نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.

  • تصویرسازی

تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد. شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.

چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است:

چو خورشید از چرخ گردنده سر

برآورد بر سان زرین سپر

پدید آمد آن خنجر تابناک

به کردار یاقوت شد روی خاک

چو زرین سپر برگرفت آفتاب

سرجنگجویان برآمد ز خواب

و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد:

چو خورشید تابنده شد ناپدید

شب تیره بر چرخ لشگر کشید

  • موسیقی

موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود. انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.

علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.

اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

هوا نیلگون شد، زمین آبنوس

چو برق درخشنده از تیره میغ

همی آتش افروخت از گرز و تیغ

هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش

ز بس نیزه و گونه گونه درفش

از آواز دیوان و از تیره گرد

ز غریدن کوس و اسب نبرد

شکافیده کوه و زمین بر درید

بدان گونه پیکار کین کس ندید

چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر

ز خون یلان دشت گشت آبگیر

زمین شد به کردار دریای قیر

همه موجش از خنجر و گرز و تیر

دمان بادپایان چو کشتی بر آب

سوی غرق دارند گفتی شتاب

  • منبع داستانهای شاهنامه

نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.

این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه “ابومنصور توسی” فراهم آمد، به “شاهنامه ابومنصوری” شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.

اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.

علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.

پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی کار به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.

دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.

او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.

دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.

دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود ۳۶۷ یا ۳۶۹ هـ. ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.

فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.

از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.

  • بخش های اصلی شاهنامه

موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

۱) دوره اساطیری

این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد. در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید. تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد. کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.

در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است. (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند)

در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

۲) دوره پهلوانی

دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند. جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.

پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند. در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.

سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد. در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.

مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.

۳) دوره تاریخی

این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.

در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.

پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.

روزبزرگداشت فردوسی

    از ایام جوانی شروع به سرایش یکی از بزرگترین شاهکارهای زبان و ادبیات پارسی یعنی شاهنامه کرد. منبع اصلی سرایش او شاهنامه منثور ابو منصوری بود که فردوسی پاره ای داستانهای منفرد، چون اخبار رستم و اخبار اسکندر را به آن اضافه نمود و به ویرایش کلی این داستانها پرداخت تا کل آن را در اثری منسجم و یکپارچه به نام شاهنامه گرد آورد که به حق به پاس زحمت سی ساله اش به نام شاهنامه فردوسی نامیده می شود.

همه ساله چنین روزی به عنوان روزبزرگداشت فردوسی در ایران گرامی داشته می شود. حکیم ابوالقاسم منصوربن فردوسی طوسی در سال ۳۲۹ هجری در قریه ی باژ از توابع توس در خاندانی از طبقه دهقانان به دنیا آمد. از ایام جوانی شروع به سرایش یکی از بزرگترین شاهکارهای زبان و ادبیات پارسی یعنی شاهنامه کرد. منبع اصلی سرایش او شاهنامه منثور ابو منصوری بود که فردوسی پاره ای داستانهای منفرد، چون اخبار رستم و اخبار اسکندر را به آن اضافه نمود و به ویرایش کلی این داستانها پرداخت تا کل آن را در اثری منسجم و یکپارچه به نام شاهنامه گرد آورد که به حق به پاس زحمت سی ساله اش به نام شاهنامه فردوسی نامیده می شود. این کتاب بنا به عرف زمان به سلطان محمود غزنوی تقدیم گردید. لیکن شاهنامه به مذاق سلطان ترک تبار خوش نیامد که کتاب را همه تمجید از ایران و ایرانی دید و سلطان غزنوی محمود نامه می خواست و فردوسی شاهنامه سروده بود. این اختلاف باعث شد که شاعر غزنین را ترک گوید و از هرات به تبرستان و از آنجا به خراسان باز گردد، و به سال ۴۱۱ هجری در زادگاه خویش در گذشت. کتاب وی که سند، شناسنامه و هویت ملی ایرانیان است، در روزگاری که استقلال ایرانیان از میان رفته بود و هویت آنان برباد بود، آبروی دوباره به عنصر ایرانی بخشید تا بتواند دوباره عزت نفس خود را به دست آورد و به ابراز وجود بپردازد به این سبب کتابش با آنکه سالها بعد، مورد توجه دربارها قرار نگرفت، توسط مردم و ضبط سینه به سینه و نقل نقالان و پدید آوردن افسانه ها و ترانه ها توسط مردم حفظ شد و بعدها نسخ متعددی از کتاب وی تهیه شد. در سالهای آغازین قرن معاصرکه رویکردی تازه به ادبیات گذشته ایران توسط دانشمندان معاصر و مستشرق صورت پذیرفت شاهنامه نیز مورد باز خوانی قرار گرفت و بسیاری ظرافت ها و نکات تازه در آن پیدا شد که هنوز هم عرصه پژوهش در شاهنامه بسیار فراخ است. اگر چه شخصیت های زیادی چون؛ تقی زاده، دکتر ذبیح اله صفا، علامه مینوی، دکتر جلالی خالقی مطلق و دهها ادیب بزرگ دیگر در دوره ی معاصر در شناخت بیشتر از شاهنامه چراغ راه بوده اند. شاهنامه برای شناخته شدن هنوز نیاز به همت جمعی دارد به خصوص که بنیادی که متولی تحقیق و تفحص مختص شاهنامه باشد امروز وجود ندارد و بنیاد شاهنامه که در سالها قبل تشکیل شده بود تعطیل شده است. همچنین با گذشت سالها هنوز متنی نهایی و قابل قبول برای اکثر شاهنامه شناسان تهیه نشده است، البته زحمات دکتر جلال خالقی را در این زمینه نباید فراموش کرد که وی متنی موفق از شاهنامه ارایه کرده است.

خانوادهٔ فردوسى

    از روزگار کودکى فردوسى چيزى نمى‌دانيم. نظامى عروضى، نويسنده‌اى که حدود يک قرن‌و‌نيم بعد از فردوسى مى‌زيسته، او را از دهقانان طوس قلمداد کرده است. (نظامى عروضى: چهارمقاله، به اهتمام قزوينى، ص ۴۷.) از گفتهٔ همين نظامى و از راه آگاهى‌هائى که از احوال دهقانان آن روزگار داريم و نيز از اشاره‌هائى که در شعر خودِ فردوسى هست، مى‌توانيم دورنمائى از زندگى او به‌دست آوريم.

    نخست ببينيم در آن روزگاران به چه کسانى دهقان مى‌گفته‌اند؟ واژهٔ ”دهقان“ تاريخچهٔ پيچيده‌اى دارد و نه تنها در طول قرن‌ها، بلکه در همان روزگار فردوسى نيز به معنى‌هاى گوناگونى اطلاق مى‌شده است. در روزگار پيش از اسلام، رئيس طبقهٔ کشاورزان را ”دهقان“ مى‌گفته‌اند. ولى در دوران اسلامى به بزرگان ايران دهقان گفته‌اند. ( بهار محمدتقلى (ملک‌الشعراء): تاريخ سيستان، ص ۸۱، حاشيهٔ ۵.) گاهى پادشاه يک ناحيهٔ کوچک هم دهقان ناميده مى‌شده است. در روزگار فردوسى بيشتر اعيان و اشراف خراسان را دهقانان تشکيل مى‌داده‌اند. اغلب اينان داراى چند يا يک روستا يا لااقل داراى زمين و آب کشاورزى بوده‌اند. فردوسى جائى واژهٔ دهقان را به معنى کسى که برتر از کشاورز است و جائى ديگر به معنى کسى که به ‌دست خود کشت مى‌کند به‌کار برده است(۱). در بعضى از مآخذ نوشته‌اند: دهقانان با جامه‌هاى خود از مردم عادى ممتاز بودند؛ کمربند زرين بر ميان مى‌بستند و در قلعه‌ها زندگى مى‌کردند(۲).

    (۱). ديده شود شاهنامه، چاپ مسکو، ج ۷، ص ۳۳۵ و ص ۱۷۹ و لغت‌نامهٔ دهخدا، ذيل ”دهقان“.

    (۲). بلاذرى، ص ۴۱۲؛ طبرى، ج ۲، ص ۱۴۴۱ و ص ۱۵۹۲ به نقل برتلس، نک‌برتلس: ناصرخسرو و اسماعيليان، ترجمهٔ ى. آرين‌پور، ص ۲۷.

    دهقانان به آداب و رسوم و سنت‌ها و داستان‌هاى باستانى ايران علاقه مى‌ورزيدند. بسيارى از سنت‌ها و داستان‌هاى کهن ايرانى را اين گروه نگهدارى کرده و به آيندگان سپرده‌اند. چنان‌که فردوسى برخى از داستان‌هاى شاهنامه را از قول دهقان نقل مى‌کند:

    ز گفتار دهقان يکى داستان

    بپيوندم از گفتهٔ باستان

    حال مى‌توان دورنماى زندگى خانوادهٔ فردوسى را چنين ترسيم کرد: پدر فردوسى از دهقانان و داراى ثروت و رفاه بوده است. روستاى باژ از آنِ او بوده يا در آن ده زمين‌هاى کشاورزى و باغ‌ها و ستور و دام داشته است. با خانواده‌ٔ خود در قلعه‌اى در نزديکى ده يا در خانه‌اى که از خانه‌هاى روستائى ممتاز بوده، زندگى مى‌کرده است. به تربيت فرزند علاقه داشته، او را به مکتب فرستاده، يا براى او معلم به خانه آورده بوده است. چنين برمى‌آيد که فردوسى مدتى از روزگار کودکى و جوانى را در تحصيل دانش گذرانده بوده؛ چه، علاوه بر تاريخ و ادب فارسي، از ادبيات عرب و علوم دينى نيز آگاهى‌‌هائى داشته است. گذشته از اين، چنان‌که رسم آن روزگاران بوده، سوارى و تيراندازى و شايد برخى از فنون جنگاورى را نيز مى‌دانسته است. از همان روزگار جوانى به شعرسرائى علاقه داشته، و برخى از داستان‌هاى کهن ايرانى را، شايد از راه تفنّن، به نظم مى‌کشيده است. در روزگار جوانى همسرى گزيده بوده، و چنان‌که از سرآغاز داستان بيژن و منيژه برمى‌آيد، همسر او باسواد و هنرمند بوده، چنگ مى‌نواخته و زبان پهلوى مى‌دانسته و از روى کتاب‌هاى پهلوى همين داستان بيژن و منيژه را براى فردوسى مى‌خوانده است تا او آن را به نظم درآورد. (اين استنباط مبنى بر اين فرض است که مقدمهٔ داستان بيژن و منيژه از مقولهٔ تصورات شاعرانه نيست.)

    مرا گفت کز من سخن بشنوى

    به شعر آر از اين دفتر پهلوى

    بگفتم بيار اى بت مهر چهر

    ز تو گشت طبع من آراسته

    ايا مهربان سرو پيراسته

    چنان چون ز تو بشنوم دربه‌در

    به شعر آورم داستان سربه‌سر

    به شعر آرم و هم پذيرم سپاس

    ايا مهربان يار نيکى‌ شناس

    بخواند آن بت مهربان داستان

    ز دفتر نوشته گه باستان

    به گفتار شعرم کنون گوش‌دار

    خرد ياد دار و به دل هوش دار

– فرزندان:

    فردوسى يک پسر و يک دختر داشته (نظامى عروضى، ص ۵۱.)، پسر او در زمان حياتِ پدر در سى‌وهفت سالگى و به هنگام شصت‌وپنج‌ سالگى او، درگذشته:

    مرا سال بگذشت بر شصت‌وپنج

    نه نيکو بُوَد گر بيازم به گنج

    مگر بهره برگيرم از پند خويش

    برانديشم از مرگ فرزند خويش

    مرا بود نوبت، برفت آن جوان

    ز دردش منم چون تن بى‌روان

    جوان را چو شد سال بر سى‌وهفت

    نه بر آرزو يافت گيتى و، رفت

    از دختر او نظامى عروضى ياد کرده، خود او اشاره به دختر نکرده و شايد هم قول نظامى درست نبوده باشد.

فردوسی خالق شاهنامه

       به هر حال فردوسی نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خویش را وقف شاهنامه کرد و بر سر اینکار جوانی خود را به پیری رسانید. به امید اتمام شاهنامه تمام ثروت و مکنت خود را اندک اندک از دست داد.

بزرگترین شاعر دوره سامانی و غزنوی، حکیم ابوالقاسم فردوسی است. فردوسی در طبران طوس به سال ۳۲۹ هجری بدنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و در آن ولایت مکنتی داشت. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی نداریم؛ اینقدر معلوم است که در جوانی از برکت درآمد املاک پدر بکسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی افتاده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات راجع به گذشته ایران علاقه می ورزید. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را بفکر نظم شاهنامه انداخت.

چنانکه از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بود. مدتی را که بر سر این کار رنج برد بتفاوت ۲۵، ۳۰ و ۳۵ سال ذکر میکنند. آنچه محقق است این است که وی برای نظم کتاب نه از روی ترتیبی که اکنون در توالی داستانها است کار کرده و نه اینکه بدون وقفه مشغول نظم و تصنیف آن بوده است.

به هر حال فردوسی نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خویش را وقف شاهنامه کرد و بر سر اینکار جوانی خود را به پیری رسانید. به امید اتمام شاهنامه تمام ثروت و مکنت خود را اندک اندک از دست داد. در اوایل شروع این کار، هم خود او ثروت و مکنت کافی داشت و هم بعضی از رجال و بزرگان خراسان وسایل آسایش خاطر او را فراهم می کردند. اما در اواخر کار که ظاهراً قسمت عمده شاهنامه را به اتمام رسانده بود در دوران پیری گرفتار فقر و تنگدستی گردید، و در دوران قحطی و گرسنگی خراسان که در حدود سال ۴۰۲ هجری قمری روی داد، از ثروت و دارائی عاری بود.

باید دانست بر خلاف آنچه مشهور است، فردوسی شاهنامه را صرفاً بخاطر علاقه خویش و حتی سالها قبل از آنکه سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، در صدد برآمد که آنرا بنام پادشاهی بزرگ کند و بگمان اینکه سلطان غزنین چنانکه باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را بنام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت. اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن شاعر را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

سبب آنکه شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. بعضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بد دینی متهم گشته بود و از این رو سلطان باو بی اعتنائی کرد. ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود که بر لطف طبع و تبحر استاد طوس حسد می بردند خاطر سلطان را مشوب کرده و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر وی پست و ناچیز جلوه داده بودند. بهر حال گویا سلطان شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم بزشتی یاد کرد و چنانکه مؤلف تاریخ سیستان می گوید، بر فردوسی خشم آورد که “شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست”.

و گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی محمود بر آشفت و آزرده خاطر گشت و بیتی چند در هجو سلطان محمود گفت و از بیم محمود غزنین را ترک کرد و با خشم و ترس یک چند در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر میرفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی ۴۱۱ و برخی ۴۱۶ هجری قمری نوشته اند.

گویند که چند سال بعد، محمود را بمناسبتی از فردوسی یاد آمد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان گردید و در صدد دلجوئی از او برآمد و فرمان داد تا مالی هنگفت برای او از غزنین به طوس گسیل دارند و از او دلجوئی کنند. اما چنانکه تذکره نویسان نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند؛ از وی جز دختری نمانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر وفات یافته بود و استاد را از مرگ خود پریشان و اندوهگین ساخته بود.

شاهنامه نه فقط بزرگترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی بیادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبیات فارسی است.

فردوسی طبع لطیف و خوی پاکیزه داشت. سخنش از طعن و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا میتوانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد. در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن آداب نیک ایران قدیم عشق می ورزید؛ و از تورانیان و رومیان و اعراب به سبب صدماتی که بر ایران وارد آورده بودند نفرت داشت.

بهر حال استاد طوس مردی پاکدل و نوعدوست و مهربان بود و نسبت به تمام مردم محبت داشت، اما دشمنان ایران را بهیچ وجه نمی بخشود . عشق و علاقه او نسبت به شاهان و پهلوانان ایران زمین از هر بیتی که در باب آنها گفته، آشکار است و بهمین علت باید او را دوستدار عظمت ایران و مبشر وحدت و شوکت ایران شمرد.

زندگی و اندیشه فردوسی

    میراث باستانی هرقوم پشتوانه تاریخی اوست كه در فرهنگ، تمدن، كتیبه ها و تفكر جمعی آن ها نهفته است. اگر نگاه به گذشته واقع بینانه، بی غرض و بر مبنای تحلیل و شناخت علمی باشد، مفید و چراغ راه آینده می تواند باشد.

میراث باستانی هرقوم پشتوانه تاریخی اوست كه در فرهنگ، تمدن، كتیبه ها و تفكر جمعی آن ها نهفته است. اگر نگاه به گذشته واقع بینانه، بی غرض و بر مبنای تحلیل و شناخت علمی باشد، مفید و چراغ راه آینده می تواند باشد. این دیدگاه پیامدهای زودهنگام خود را در فرهنگ قومی برجای می گذارد.

پس از ورود آیین مبین اسلام به ایران در حیات سیاسی و اجتماعی و جهان بینی ایران تحول اساسی ایجاد شده و در این میان در ایران ریشه های تفكر و اندیشه اسلامی در اندیشه ایرانی تلفیق گشت.

حكومت هایی كه پس از دو قرن اول هجری در ایران استقرار یافتند مبنای اصول سیاسی و حكومتی خود را با مدل ایران وفق دادند و برعكس در سال های میانی سده سوم هجری سلسله ایران كه حكومت های مستقل را تشكیل می دادند- همانند سامانیان- استقلال خود را از خلفا به دست آوردند.

حكیم ابوالقاسم فردوسی، اندیشمندی است كه پرچمدار تفكر ایرانی و عهد اسلامی است. به عبارت دیگر حلقه پیوند اندیشه ایران باستان و ایران اسلامی، توسط فردوسی ایجاد می شود. طرز فكر، احساس، رشد اجتماعی، سطح فرهنگی، دلبستگی، طبقه اجتماعی، تمكن و تحول مالی و دغدغه از میان رفتن فرهنگ و تفكر ایرانی از مهم ترین عواملی هستند كه محرك و انگیزه حكیم فردوسی را برای تلاش در راه نجات گذشته و اندیشه ایرانی تشكیل می دهند. تعلق فردوسی به طبقه «دهقان» در تحلیل شخصیت و كاركرد و ایده های او از مؤلفه های بسیار مهم برای ما هستند. طبقه ای متمول و فرهیخته كه پیوند فكری و نژادی و فرهنگی شان را با تمدن ایران كهن حفظ كرده بودند.

تمام اندیشه های فردوسی را می توان از شاهكار ادبی اش استخراج كرد. در واقع سرمایه مالی و عمرش را بر سر گردآوری این اثر گذاشت. اما چرا او تمام بضاعتش را در این راه هزینه كرد؟ بحث ما بر سر شاهنامه نیست اما برای بررسی، تحلیل و بیرون كشیدن تفكر حكیم كه بازتاب اندیشه ایران كهن و تاریخ آن است ما به شدت به شاهنامه محتاجیم. زیرا باورها و آداب و رسوم و جلوه های زندگی ایرانیان در آن پدیدار است. پشتكار حكیم فرزانه طوس این تفكر پویا و زنده را مجدداً احیا كرد و جهت داد. ایزد، دین، میهن، خرد، نزاكت فكر و بیان و رفتار مقولات اساسی در اندیشه فردوسی اند. به بیان دیگر فردوسی در طرح ریزی تفكرش به این مقوله ها و اصطلاحات توجه خاصی دارد. پس او هم درد اعتقاد و هم درد و تاریخ ایران را دارد. هیچ اندیشمند ایرانی همانند فردوسی به «خرد» بها و ارزش نداده است. «خرد» شالوده اصلی تفكر و اندیشه فرد است. از این دیدگاه او یك اندیشمند خلاق و مبتكر است.

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

خرد جسم و جان است چون بنگری

تو بی چشم، شادان جهان نسپری

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد راه دارد به هر دو سرای

اصطلاحاتی چون «ایزد» و «میهن» هم بیش از هر چیز در تفكر فردوسی به چشم می خورد. او در موقعیت و زمانه ای حساس و مهم این وظیفه را به عهده گرفت و تفكر و اندیشه ایرانی به ارث رسیده از دوران كهن را نجات داد. تلفیق تفكرات دینی، میهنی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی در دو مقطع قبل و بعد از اسلام، پردازش آن ها به گونه ای كه جانبداری بی مورد و از روی غرض ورزی از هر مقطعی باشد، به روش تحسین برانگیزی توسط اندیشمندی همانند فردوسی انجام شده است. در این مورد تقابل اندیشه و مناظره او با حاكمان وقت همانند محمود غزنوی و دفاع خردمندانه از فرهنگ و دستاوردی ایرانی مثال زدنی است.

در اندیشه فردوسی هر گونه تغییر اجتماعی از وضعیت بد به شرایط مطلوب از پایین ریشه می گیرد. به عبارتی تحول از پایین صورت می گیرد. اعتراض او و دعوت پادشاه یا انسان ها به رفتار و اخلاق نیكو و رعایت موازین انسانی از او یك اندیشمند آرمانخواه می سازد كه همواره بهترین ها و ایده آل را می جوید. نزد او مردم اجتماع، حاكم، نیازها همه مانند اعضا یك پیكره به یكدیگر متصل و وابسته اند، همانند یك سیستم منظم عمل می كنند و نقصان در یك بخش اجتماع سایر بخش ها را با مشكل مواجه می كند.

بدانگه شود شاد و روشن دلم

كه رنج ستمدیدگان بگسلم

همانقدر كه افسون و غبطه تاریخ كهن در تفكر او غلیان دارد، به همان میزان او پایبند اصول اسلام و تفكر شیعی خود است. مراتب ارادت فردوسی به خداوند و اهل بیت هیچگاه در لابه لای تفكرات باستانی پنهان نمی شود و آزادانه بیان می شود. او نمی خواهد محافظه كاری و عقیده ای را ابراز كند كه سود شخصی در آن نهفته باشد و در پشت آن جهت توجیه پنهان شود و خود را آنگونه بنمایاند كه برخلاف ذات و شخصیت او باشد.

اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و علی گیر جای

بنابراین فردوسی اولین اندیشمند از حلقه متفكران ایران است كه تلفیق میان دو بخش تاریخی ایجاد كرده است در نتیجه نوعی دیالكتیك را می توان یافت كه در واقع در اندیشه فردوسی هرچیز ضدخودش را دارد. در مقابل ایزد، اهریمن، مورد نكوهش قرار می گیرد و بدی ها و رذایل در برابر نیكی و روشنایی رنگ می بازد. به بیان دیگر نقطه آغازین و حركت اندیشه و پایان تفكر او به وحدانیت خدا ختم می گردد. خداوند گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر و خداوندگار جهان و خرد كه همه هستی و جهان ها به دست اوست، از حد تصور و گمان و توصیف برتر است.

در بحث باورهای دینی خردمندانه و روشن بینانه عمل كرده. روشن بینی و واقع نگری حكیمانه او موجب شده كه او هیچگاه مناقشات نژادی را با معتقدات مذهبی نیامیزد و دلبستگی به میراث تمدن ایران وی را از مدح خاندان اهل بیت (ع) غافل نمی كند.

تو را دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدت جست

اگر دل نخواهی كه باشد نژند

نخواهی كه دایم بوی مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوی

دل از تیرگی ها بدین آب شوی

در قسم اندیشه سیاسی هم كاركرد فردوسی قابل تحسین و توجه است. تمامی ابعاد و چهارچوب نظام سیاسی حاكم در ایران باستان در تفكر و خیال او مجسم و تصویر شده است. فردوسی تفكر را كه در اندیشه سیاسی معاصر با نام «خدا، شاه، میهن» معروف است از حوادث، رخدادها و ساختار سیاسی و طبقاتی ایران كهن بیرون می كشد و به زیبایی آن را پالایش می كند. در نظام سیاسی ایران قبل از اسلام و حتی پس از آن پادشاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و مردم در قاعده این هرم به منزله رعایای او محسوب می شدند. پادشاه حكم پدر و سرپرست آن ها را داشت. در واقع خداوند قدرت را همچون امانتی به او سپرده بود تا او به شایستگی برای اداره سرزمین و رعایایش از آن بهره بگیرد. در نظام سیاسی مورد نظر فردوسی میان رعایا و پادشاه حائل و مانعی وجود ندارد. رعیت می تواند بلاواسطه با پادشاه ارتباط برقرار نماید و حرف بزند. حاكم ستمگر و بی احساس كه میان خود و رعایا فاصله ایجاد كند نزد فردوسی منفور است. مثلاً در پندنامه كیقباد به فرزندش كیخسرو بر روی عدل و داد و پرهیز از ثروت اندوزی حاكمان تأكید شده است.

گرانمایه كیكاووس را بخواند

ز داد و دهش چند با او براند

توگر دادگر باشی و پاك رای

همی مزد یابی به دیگر سرای

وگر آز گیرد سرت را به دام

بر آری یكی تیغ تیز از نیام

فردوسی به منزلت انسان از همان دیدگاه اشرف مخلوقات می نگرد. این انسان قتل و فساد نمی كند و از ظلم و ستم به همنوع خود رویگردان است. مختار است نه تابع جبر و تقدیر و به واسطه همین اختیار مستوجب كیفر و پاداش می شود. انسان و جهان فانی اند و نام نیك ماندگار است. برای رسیدن به «مهتری و عظمت» باید از جان گذشت. تربیت صحیح و ارتباط میان والدین و فرزندان ركن اساسی قوام و بنیاد خانواده است كه اجتماع نیز به تبع آن شكل می گیرد. اجتماع سالم و پویا كه در آن معیارهای اخلاقی رعایت شود. فردوسی اجتماع فاضله را آرزو می كند. او حسرت از دست رفتن چنین اجتماعی را می خورد كه معتقد بوده ایران در عهد كهن از آن برخوردار بوده منتها عملكرد موبدان احمق و دگم در تحمیل عقاید زرتشتی تحریف شده و برخی فرمانروایان فرهنگ و تمدن و تمام بضاعت ایرانیان را نابود كردند. فردوسی هیچگاه اجتماع طبقاتی و سلطه طبقه ای به طبقه دیگر را نمی پذیرد اما قائل است به این كه نظم و سلسله مراتب و عدالت كه هر چیز را در جای خود قرار داده است، می تواند به ارتقای جامعه به وضع آرمانی كمك كند و باید این سلسله مراتب رعایت شود و هر چیز و هر كس در جایگاه خود قرار گیرد.

بدان ای گرامی نیكو نهاد

بباید كه كوشی به عدل و به داد

به داد و دهش گیتی آباد دار

دل زیردستان خود شاد دار

فردوسی معتقد است كه تهذیب اخلاق، توحید و ستایش خداوند، پیامبر اسلام (ص) و خاندان اهل بیت(ع)، پایگاه خرد و دانش، سنخوری و آداب معاشرت، عدل و داد، جبر و اختیار، قانونمند بودن جهان و انسان، استقلال سیاسی كشور، حقوق و آزادی های مدنی انسان و… تمام مفاهیمی كه در اجتماع سیاسی و انسانی لازم الاجرا هستند باید در اداره جامعه مدنظر قرار گیرد و او به طورهمه جانبه به این مفاهیم پرداخته است.

زنان

فردوسی پایگاه واقعی زنان را می شناسد و پرداختن به این قشر بخش وسیعی از اندیشه اش را به خود اختصاص داده است. زنان در نایل شدن اجتماع به اهداف آرمانی خود نقش بسزایی دارند. زنان نباید پرده دری كنند و حجب و حیا و پیروی از شوهر را فراموش كنند ضمن آن كه نمی توانند رازدار باشند. در تفكر او حقوق زن تضمین و رعایت شده اما این به معنای هرزگی و سوءاستفاده و بی بندوباری نیست. اگر در وجود او گوهری چون عفت وجود دارد و از دامن او مرد به معراج می رود و بهشت زیرپای اوست پس سرنوشت اجتماع با عملكرد مثبت آن ها گره می خورد. كاركرد زنان در پی ریزی شهرآرمانی مورد نظر فردوسی اساسی است.

ز پاكی و از پارسایی زن

كه هم غمگسار است و هم رایزن

اگر پارسا باشد و رایزن

یكی گنج باشد پراكنده زن

حجاب، حسن شوهرداری، پاكدامنی و تربیت فرزند نیكو عمده ترین ویژگی هایی است كه به عنوان زینت و گوهر برای زن در اندیشه شرقی ایران مطرح است و فردوسی هم روی همین نكات تأكید می ورزد. در شاهنامه از حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب كبری (س) به عنوان نمونه های ایده آل در مورد زن و الگو یاد شده است.

* حاكم و فرمانروا

فردوسی حاكم و پادشاه مستبد، لاقید، خودسر و بی اعتنا نسبت به سرنوشت رعایا و استقلال كشور را به شدت مورد انتقاد قرار می دهد و مطرود می داند. به عبارتی او فاقد فرّه ایزدی است. همان نیروی مشروعیت دهنده به پادشاه كه حكومت او را قانونی می كند و لباس مشروع حق الهی و تأیید مردم برای حاكمیت كه پادشاه از آن برخوردار است، اما اگر حاكم یا پادشاهی این موازین را زیر پا بگذارد و رعایت نكند نه تنها فره ایزدی و حق را از دست می دهد بلكه مردم هم علیه چنین حاكمی شورش و قیام می كنند و او را به حق از قدرت خلع می نمایند زیرا او فاقد لیاقت و شایستگی برای تكیه زدن بر اریكه مقدس حكمرانی و پادشاهی ایران است.

موارد فراوانی از این نوع خلع فرمانروا به واسطه از دست دادن فّره یا ظلم و ستم در تفكر فردوسی منعكس در شاهنامه داریم. قیام علیه جمشید، ضحاك، قباد و… جمشید كه منشاء خدمات فراوانی شده بود به علت ادعای خدایی كردن، ضحاك به سبب ظلم و ستم فزاینده و نابودی قشر جوان برای استفاده از مغز سرشان (تغذیه مارهای دوش ضحاك از مغز سر جوانان ایرانی بود) و سرانجام قباد ساسانی به واسطه ایجاد قحطی و احتكار غلات، خشم و قیام مردم را علیه خود برانگیختند. پس یك اندیشه انقلابی در كنه اندیشه ایرانی وجود داشته است.

به طور كلی حكیم فردوسی دغدغه میهن، دین و گذشته ایران را داشت. او به دنبال این مسأله بود كه اندك منابع و اسناد كهن باقیمانده از بین نرود و به راستی آن را از گزند و خطر نابودی حفظ كرد. ضمن این كه او به سایر ملت ها و عقاید هم احترام می گذارد و هرگز در هیچ جایی كمترین توهین به آن ها روا نمی دارد و سخن ركیك و زشت بر زبان نمی آورد. اگر او یك متفكر بزرگ میهنی است كه به وطن و گذشته اش عشق می ورزد اما تعصب بر او غلبه نكرده و این علاقه مندی موجب نشده او از طریق انصاف و اعتدال خارج شود و دیگر مردمان ملت ها و باورها و نژادشان را تحقیر كند.

او خواستار ترقی و خیر و تعالی برای همه بشریت می باشد. غلبه نور و روشنایی بر تاریكی و جهالت، نیكی ها و خیرات بر شر و بدی ها و پلیدی ها، موضوعی نیست كه فردوسی به سهولت از آن بگذرد. همه این تضادها لازمه اجتماع انسانی اند. باید باشند. اگر بدی نباشد، خوبی مفهوم و ارزش ندارد منتها هدف انسان و هر عقل سلیم و تفكری نیل به كمال و خیرات است. فردوسی هم این را می خواهد. او سودای بازگشت مجدد عظمت گذشته ایران را دارد كه این بار بر معیارهای بهتر و انسانی استوار شود و حاكمیت مطلقه در هر وجهی كنار برود. به همین علت او همواره بر حاكم، پهلوان یا فرد بی اخلاق، بی دین، بی هویت و اصل و نسب، بی خانواده، بی تفكر و خرافه گرا و… می تازد. او جانبدار علم و روشنایی، بهزیستی، راستی و صداقت است و نسبت دادن هرگونه اتهام ناروا از قبیل، تعصب، جانبداری از نظام پادشاهی منفی، ملی گرایی افراطی و غلط و كوركورانه به او، دور از انصاف، عقل و منطق است متفكری كه ضمن ارادت به میهن، مردم و خاك، اندیشه های فراملی دارد و به انسانیت و بشردوستی معتقد و پایبند است.

بی آزاری و سودمندی گزین

كه این است فرهنگ و آیین و دین

مریزید خون از پی تاج و گنج

كه بر كس نماند سرای سپنج

مگو ای برادر سخن جز به داد

كه گیتی سراسر فسون است و باد

در سکوت تنهایی فردوسی

    فردوسی بیش از یک عمر را در سرودن شاهنامه سپری کرد. پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت شان قدرت داستان پردازی و قوه تخیل فردوسی را برانگیخت، رفته رفته به دوستان و همراهان او تبدیل شدند و مونس و همدم او شدند.

به تحقیق می توان گفت که پیشینه و گسترش پژوهش های ایران شناسی در کمتر کشوری به اندازه سرزمین های آلمانی زبان بوده است. محققان و مترجمان آلمانی از نخستین کسانی بودند که به تحقیق در متن شاهنامه فردوسی و ترجمه این حماسه عظیم همت گماشتند. حجم و گستره پژوهش هایی که به زبان آلمانی و در سرزمین های آلمانی زبان درباره شاهنامه و سراینده آن انجام گرفته و اینک در دسترس ماست، خود بهترین گواه این مدعاست.

تنها کافی است که در میان تحقیقات آلمانی ها درباره شاهنامه، واژه نامه شاهنامه فردوسی، اثر اعجاب انگیز فریتس ولف را به دیده گرفت و به ژرفای آن راه یافت تا به اهمیت و اعتبار این کار بزرگ پی برد. او با صورت برداری کامل از گنجینه زبانی شاهنامه، اثری از خود به جا گذاشت که نه تنها مرجع معتبر و اساس کار شاهنامه پژوهان و مصححان شاهنامه است، بلکه به جرات می توان گفت که ولف با این اثر برای نخستین بار بنیانی علمی، مستحکم و قابل اعتماد در فرهنگ نویسی فارسی پایه گذارد.۱

زنده یاد علی اکبر دهخدا در تألیف لغت نامه ای که از او به یادگار مانده است، از واژه نامه شاهنامه فردوسی فریتس ولف بهره بسیار گرفت. طرفه آنکه دکتر جلال خالقی مطلق، برجسته ترین شاهنامه پژوه ایرانی نیز دانش آموخته دانشگاه های آلمان است. شاهنامه ای که به کوشش او منتشر شده، در حال حاضر معتبر ترین نسخه این شاهکار زبان فارسی است که باید امید داشت تا تمام مجلدات این تصحیح انتقادی به پایان رسد و به زودی منتشر شود.

شاید شعر معروف شاعر نامدار آلمانی هاینریش هاینه با عنوان فردوسی شاعر، به رغم کاستی های تاریخی، یکی از بارزترین نمونه های دلبستگی احساسی آلمانی ها به این حماسه سرای ایرانی و شاهکار اوست.

هاینه در این منظومه با اشاراتی به رنجی که فردوسی در سرودن شاهنامه کشید، بیش از همه به ستمی که در حق او روا داشتند پرداخته و از ناسپاسی سلطان محمود غزنوی بسیار گفته است و از پشیمانی دیرهنگام او. هاینه در ابیات پایانی منظومه فردوسی شاعر، صحنه دردناکی را به تصویر کشیده است؛ در حالی که صدای جرس کاروان هدایای سلطان محمود و بانگ لااله الاالله شتررانان از بیرون دروازه غربی شهر توس به گوش می رسد، کاروان تشییع جنازه فردوسی از دروازه شرقی شهر خارج می شود.

گوته دیگر شاعر نامدار آلمانی نیز در پی گفتاری که با عنوان یادداشت ها و رساله هایی برای درک بهتر دیوان غربی – شرقی نگاشته، بخشی را به معرفی فردوسی و شاهنامه او اختصاص داده است. گوته آنجا که به بررسی شعر فارسی و معرفی شاعران ایرانی می پردازد، نخست ویژگی های شعر شرق را برمی شمارد و بحثی دارد پیرامون وزن و قافیه و نقش تمثیل در شعر فارسی.

سپس با حماسه سرای نامی ایران فردوسی و شاهکار عظیم او شاهنامه آغاز می کند و از آن به عنوان اثری ارجمند و استوار و بنیاد عرفانی- تاریخی ملت ایران یاد می کند. او محققان و منتقدان اروپایی را از قیاس شاعران شرق با سرایندگان غرب بر حذر می دارد و برای مثال مقایسه فردوسی را با حماسه سرای یونان باستان، «هومر» یا مقایسه حافظ را با «هراس»، غزلسرای روم باستان بی ثمر و خطا می داند. او ضمن گفت و شنودی، در ستایش از شاعران ایرانی، با کمال فروتنی بر این واقعیت تاکید می کند ایرانیان در طول پنج قرن تنها برای هفت تن از شاعران خود ارزش و اعتبار قائل شدند و در میان رانده شدگان، رندان بسیاری وجود داشتند که در شعر و شاعری بهتر از من بودند.

هانس هاینریش شدر ایران شناس نامدار آلمانی، در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به مناسبت هزاره فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین برپا شده بود، خطابه ای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان فردوسی و آلمانی ها در مجله جامعه شرق شناسان آلمان منتشر شد.۲او در سخنان خود، سال ۱۸۱۹ میلادی را نقطه عطفی در تلاش آلمانی ها برای درک فرهنگ مشرق زمین می داند.

در این سال دیوان غربی – شرقی ولفگانگ گوته منتشر می شود و فریدریش روکرت تحت تاثیر غزلیات مولانا جلال الدین، کتاب رزهای شرقی را که مجموعه ای از زیباترین غزلیات آلمانی است منتشر می کند و همزمان با این آثار، گراف پلاتن نیز، افزون بر ترجمه ای که یوزف هامر – پورگشتال در سال ۱۸۱۴ میلادی از دیوان حافظ به دست داده بود، ترجمه ای دیگر از غزلیات حافظ را انتشار می دهد.

در بهار همین سال بود که یوزف فون گورس در شهر کوبلنز پیشگفتار خود را بر ترجمه شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را به مقصد استراسبورگ ترک کند، به پایان می برد. گورس که به خاطر تالیف کتاب «آلمان و انقلاب» و طرفداری از انقلاب فرانسه و مخالفت با دولت و کلیسا تحت فشاری فزاینده قرار داشت، ناگزیر به ترک آلمان می شود و در تنهایی تبعید استراسبورگ، بخش هایی از شاهنامه را با ترجمه ای آزاد به پایان می رساند. این اثر به سال ۱۸۲۰ میلادی در دو مجلد در برلین منتشر می شود.

شدر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه به دست می دهد، به تحولات زبان و شعر فارسی پس از حمله اعراب به ایران اشاره می کند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه می گوید و سپس به موضوع اصلی گفتار خود که تلاش های آلمانی ها برای ترجمه شاهنامه و تاثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز به پژوهش های گسترده ای که درباره شاهنامه در سرزمین های آلمانی زبان صورت گرفته است، می پردازد.

اما نکته ای که در خطابه شدر بیش از همه جلب توجه می کند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمه شاهنامه از سوی دیگر می بیند.

او گمان دارد که انگیزه اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ به ویژه که گورس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاینریش فریدریش فون اشتاین» دولتمرد نامدار پروس در دوران جنگ های ناپلئون تقدیم می کند و او را با شخصیت اسطوره ای کاوه آهنگر مقایسه می کند.

خطابه شدر با بررسی کوتاه ترجمه های دیگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه می یابد؛ از آن جمله ترجمه ای که «آدولف فریدریش فون شاک» در سال ۱۸۵۱ میلادی به انجام رساند و نیز ترجمه فریدریش روکرت که پس از مرگش انتشار یافت و یکی از بهترین ترجمه های شاهنامه به زبان آلمانی است. اما متاسفانه این ترجمه هم چون دیگر آثاری که روکرت از زبان های شرقی به دست داده است، کامل نیست.

اینک به بهانه فرارسیدن روز بزرگداشت فردوسی، ترجمه بخش نخست این خطابه را با عنوان در سکوت تنهایی فردوسی در اینجا منتشر می کنم و ترجمه بخش دوم سخنان شدر با عنوان فردوسی و آلمانی ها را به فرصت مناسب دیگری واگذار می کنم.

در سکوت تنهایی فردوسی آورده اند که به هنگام حمل تابوت فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران از دروازه شهر زادگاهش توس، کاروانی از دیگر دروازه شهر وارد شد که هدایایی برای شاعر به همراه داشت. فرستنده هدایا، سلطان محمود غزنوی، فرمانروای قدرتمند و بنیانگذار نخستین امپراتوری بزرگ ترک در سرزمین های شرقی اسلام بود که شرق ایران و افغانستان را زیر سلطه خود داشت و می رفت تا بر هندوستان نیز حکمروایی کند.

فردوسی، ده سال پیش از مرگ، یعنی زمانی که هفتاد و پنج سال داشت، شاهنامه را که در سرودنش سی و پنج سال رنج برده بود به سلطان محمود پیشکش کرده بود. اکنون پس از گذشت سال ها، سلطان محمود حاضر شده بود با پاداشی شایسته و درخور مقام شاعر، از زحمات او قدردانی کند. اما این پاداش دیرهنگام به مقصد می رسید و نوش دارویی بود پس از مرگ سهراب.

این دیرهنگامی، پایانی طنزآمیز است بر زندگی آرام و سرشار از شعر سراینده ای که عمر خود را در راه اثری عظیم قربانی کرده بود. اما پاداشی که شاعر در حیات خود آرزومند آن بود، و هرگز بدان دست نیافت، اکنون پس از مرگش، بیش از آنچه تصور می کرد، به یاد و خاطره او تعلق می گرفت.

چنین بود که به رغم حجم عظیم سروده های فردوسی که هفت جلد کتاب را دربر می گرفت، شهرت شاهنامه در زمانی کمتر از عمر یک نسل به تمام سرزمین های فارسی زبان گسترش یافت. این خود در زمانی رخ می داد که ملت ایران، پس از یک قرن بازیابی توان ملی خود، بار دیگر تحت سلطه حاکمیت بیگانگان قرار می گرفت و زمام امور را برای قرن ها به ترکان و مغولان واگذار می کرد. این شکست سبب شد ملت ایران هویت از دست شده خود را در سروده های فردوسی بازیابد و آن را باور کند.

سرایندگان بسیاری کوشیدند شاهنامه را الگو و سرمشق خود قرار دهند و افسانه یلانی را که فردوسی به آنها شخصیتی معتبر و جاودانی بخشیده بود، دستمایه سروده های خود ساختند و حماسه هایی تازه از رشته های این افسانه ها بافتند. اما آثار این حماسه سرایان همه به دست فراموشی سپرده شده است؛ در حالی که سروده های فردوسی در شاهنامه، نسل به نسل به حیات جاودانه خود ادامه می دهد.

شاهنامه فردوسی از همزمانی فرخنده لحظه تاریخی پربار و خلاقیت شاعری شایسته پا به عرصه وجود گذاشت. قرن دهم میلادی که فردوسی در نیمه نخست آن دیده به جهان گشود، برای زادگاه این شاعر که در شمال شرقی ایران قرار دارد و در آن زمان تحت فرمانروایی خاندان سامانیان بخارا بود، دورانی تازه از آرامش و بیداری ملی را به ارمغان آورد. به رغم درگیری ها و جنگ و جدال های مدام، خاندان سامانیان بخارا و دولتمندان آن نشان دادند که از این شایستگی نیز برخوردارند تا خودآگاهی ملی پارسیان، خاطرات افسانه های حماسی و نیز گذشته بزرگ تاریخی سلسله ساسانیان را زنده نگه دارند و در استواری و پایداری آن بکوشند.

زبان فارسی که از زمان سلطه اعراب برای مدتی نزدیک به سه سده از زندگی اجتماعی مردم ایران و از ادبیات فارسی طرد شده و جای خود را به زبان عربی داده بود، جایگاه از دست رفته خود را به عنوان زبان تاریخ نگاری و شاعری بازیافت.

در این میان، شعر نوشکفته فارسی، چه از حیث سبک و چه به لحاظ گزینش موضوع، به شعر درباری عرب گرایش پیدا کرد. شعر فارسی به سبب این گرایش نه تنها آزادی و سبکباری تازه ای برای قالب بندی های شعری به دست آورد، بلکه این گرایش موجب تنوع و توازن بیان نیز شد. مقایسه این گونه اشعار با سروده هایی که از دوران ساسانیان به جا مانده است، گواه این ادعاست.

اما این تحولات تازه با گرایشی افراط آمیز به تصنع و تظرف نیز همراه بود و بر بیگانگی زبان فارسی که لغات عربی را به عاریت گرفته بود، می افزود. حتی سروده های شعرای پیش از فردوسی نیز نشان می دهد که شعر فارسی در معرض خطر این گرایش افراطی قرار داشت.

اکنون مردی می بایست پا به عرصه وجود می گذاشت تا با درک و دریافتی اصیل و بکر از زبان، بار دیگر به فارسی ناب سخن براند و سخن گفتن بیاموزد. نام این مرد فردوسی بود. به راستی او خالق راستین زبان ادبی فارسی است، زبانی که از آن زمان تاکنون سیرت و سیمایی را که فردوسی به آن داده، حفظ کرده است و همواره از چشمه پاک و پایان ناپذیر سروده های او سیراب می شود.

زندگی فردوسی زندگی مردی است که در راه آفرینش این شاهکار بزرگ به تنهایی و انزوا کشانده شد. او دهقان زاده ای بود با ثروتی ناچیز که در اوج خلاقیت ادبی و پس از مرگ زودهنگام سلف خود دقیقی، بر آن شد تا روایات و داستان های ملی به هم پیوسته ای را که به نثر نگاشته شده و از گذشته های دور به جا مانده بود، در قالب اشعاری حماسی بسراید.

فردوسی بیش از یک عمر را در سرودن شاهنامه سپری کرد. پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت شان قدرت داستان پردازی و قوه تخیل فردوسی را برانگیخت، رفته رفته به دوستان و همراهان او تبدیل شدند و مونس و همدم او شدند. فردوسی غروب عظمت و فرود آزادی سرزمینش را خود تجربه کرده بود و اینک انعکاس آن را در افول دوران حماسه آفرینی ایران بازمی یافت.

شاهنامه‌ و تفكر فردوسی

    زبان‌ شعر فردوسی‌ نه‌ زبان‌ تغزل‌ است‌ و نه‌ زبان‌ ند و نصیحت‌. اگر چه‌ داستانهای‌ او در نهایت‌ به‌ تمامی‌ پند و مثل‌اند و شاعر در پایان‌ اغلب‌ داستانهایش‌ بی‌اعتباری‌ دنیا را فرا یاد خواننده‌ می‌آورد و او را به‌ بیداری‌ و تنبه‌ از غفلت‌ روزگار می‌خواند؛ و چون‌ هنگام‌ سخن‌ عاشقانه‌ می‌رسد، به‌ سادگی‌ و وضوح‌ و در نهایت‌ در شان‌ شكوه‌ و هیبت‌ پهلوانان‌ در این‌ میدان‌ گوی‌ می‌زند.

شاهنامه‌، تبارنامه‌ ملت‌ كهن‌ ماست‌ كه‌ در هرم‌ جگرسوز ایام‌، همواره‌ همچون‌ سروی‌ سایه‌فكن‌ خستگان‌ و مشتاقان‌ ایران‌ زمین‌ را به‌ خنكای‌ خویش‌ فراخوانده‌ است‌. بسا پهلوانانی‌ كه‌ در دامن‌ این‌ دایه‌ پیر بربالیده‌اند، با داستانهای‌ شگفت‌انگیزش‌ زندگی‌ كرده‌اند، با شنیدن‌ حكایت‌ رستم‌ و سهراب‌ باران‌ اشكی‌ بر گونه‌ افشانده‌اند؛ و از خاطره‌ خونین‌ سیاووش‌ بارها بر خویش‌ لرزیده‌اند.

شاهنامه‌، منظومه‌ مفصلی‌ است‌ كه‌ حدوداً از شصت‌ هزار بیت‌ تشكیل‌ شده‌ است‌ و دارای‌ سه‌ دوره‌ اساطیری‌، پهلوانی‌ و تاریخی‌ است‌. دوره‌ اساطیری‌ شاهنامه‌، عهد كیومرث‌ تا سلطنت‌ فریدون‌ را در بر می‌گیرد و دوره‌ پهلوانی‌ آن‌ شامل‌ قیام‌ كاوه‌ تا مرگ‌ رستم‌ است‌. قسمت‌ تاریخی‌ شاهنامه‌، شامل‌ اواخر عهد كیان‌ به‌ بعد می‌شود كه‌ این‌ قسمت‌ نیز با افسانه‌ها و داستانهای‌ حماسی‌ آمیخته‌ است‌.

به‌ عنوان‌ مهمترین‌ ماخذ فردوسی‌ در نظم‌ شاهنامه‌، در درجه‌ اول‌ از شاهنامه‌ ابومنصوری‌ می‌توان‌ نام‌ برد. علاوه‌ بر آن‌، داستانهایی‌ كه‌ درباره‌ رستم‌ و خاندان‌ گرشاسپ‌ وجود داشته‌ و راوی‌ اغلب‌ آنها، فردی‌ به‌ نام‌ آزادسرو بوده‌ است‌، و همچنین‌ داستان‌ها و روایاتی‌ پراكنده‌ كه‌ خود شاعر به‌ صورت‌ شفاهی‌ از دیگران‌ می‌شنید.

فردوسی‌ بر پیرنگ‌ منابع‌ بازمانده‌ كهن‌، چنان‌ كاخ‌ رفیعی‌ از سخن‌ بنیان‌ می‌نهد كه‌ به‌ قول‌ خودش‌ باد و باران‌ نمی‌تواند گزندی‌ بدان‌ برساند و گذشت‌ سالیان‌ خللی‌ در اركانش‌ وارد نمی‌كند.

در برخورد با قصه‌های‌ شاهنامه‌ و دیگر داستان‌های‌ اساطیری‌ فقط‌ به‌ ظاهر داستانها نمی‌توان‌ بسنده‌ كرد؛ تامل‌ و دقت‌ در آنها كه‌ گاه‌ حتی‌ به‌ نظر، ساده‌ می‌نمایند، بسیاری‌ از حقایق‌ وجود را بر ما آشكار می‌كنند. اساطیر، نمونه‌های‌ نخستین‌ و حقیقی‌ اتفاقات‌ جزیی‌ و كلی‌ در عالم‌ واقعیت‌ هستند و تنها آنان‌ كه‌ صاحب‌ تفكر و اهل‌ اندیشه‌اند می‌توانند از ژرفای‌ حقایق‌ موجود در داستان‌های‌ اساطیری‌ بهره‌مند شوند.

زبان‌ قصه‌یی‌ اساطیری‌، زبانی‌ آكنده‌ از رمز و سمبل‌ است‌؛ چنان‌ كه‌ بی‌توجهی‌ به‌ معانی‌ رمزی‌ اساطیر، شكوه‌ و غنای‌ آنها را تا حد قصه‌های‌ معمولی‌ تنزل‌ می‌دهد و حكیم‌ فردوسی‌ توصیه‌ می‌كند:

تو این‌ را دروغ‌ و فسانه‌ مدان‌

به‌ یكسان‌ روش‌ در زمانه‌ مدان‌

از او هر چه‌ اندر خورد با خرد

وگر بر ره‌ رمز معنی‌ برد

شاهنامه‌ روایت‌ نبرد خوبی‌ و بدی‌ است‌ و پهلوانان‌، جنگجویان‌ این‌ نبرد دائمی‌ در ناوردگاه‌ هستی‌اند. جنگ‌ فریدون‌ و كاوه‌ با ضحاك‌ ظالم‌، كین‌ خواهی‌ منوچهر از سلم‌ و تور، مرگ‌ سیاووش‌ به‌ دسیسه‌ سودابه‌ و … همه‌ حكایت‌ از این‌ نبرد و ستیز دارند. تفكر فردوسی‌ و اندیشه‌ حاكم‌ بر شاهنامه‌ همیشه‌ مدافع‌ خوبیها در برابر بدی‌ وظلم‌ و تباهی‌ و تیرگی‌ است‌. ایران‌ كه‌ سرزمین‌ آزادگان‌ محسوب‌ می‌شود، همواره‌ مورد رشك‌ و آزار و اذیت‌ همسایگانش‌ قرار می‌گیرد.

زیبایی‌ و شكوه‌ ایران‌، آن‌ را در معرض‌ مصیبتهای‌ گوناگون‌ قرار می‌دهد و از همین‌ رو پهلوانانش‌ با تمام‌ توان‌ از موجودیت‌ این‌ كشور و ارزشهای‌ عمیق‌ انسانی‌ مردمانش‌ كه‌ جنبه‌ مقدس‌ و دینی‌ دارد، به‌ دفاع‌ برمی‌خیزد و جان‌ بر سر كار خویش‌ می‌نهند.

برخی‌ از پهلوانان‌ شاهنامه‌ چونان‌ نمونه‌های‌ متعالی‌ آدمی‌ بر خاك‌ هستند كه‌ عمر خویش‌ را به‌ تمامی‌ در خدمت‌ همنوعان‌ خویش‌ گذارده‌اند؛ پهلوانانی‌ همچون‌ فریدون‌، سیاووش‌، كیخسرو، رستم‌، گودرز و طوس‌ از این‌ دسته‌اند.

پهلوانان‌ دیگری‌ نیز همچون‌ ضحاك‌ و سلم‌ و تور وجودشان‌ آكنده‌ از شرارت‌ و بدخویی‌ و فساد است‌؛ گویی‌ ماموران‌ اهریمنند و قصد نابودی‌ و فساد در امور جهان‌ را دارند. قهرمانان‌ شاهنامه‌ با مرگ‌، ستیزی‌ هماره‌ دارند و این‌ ستیز نه‌ رویگردانی‌ از مرگ‌ است‌ و نه‌ پناه‌ بردن‌ و كنج‌ عافیت‌؛ بلكه‌ پهلوان‌ در مواجهه‌ و درگیری‌ با خطرات‌ بزرگ‌ به‌ جنگ‌ مرگ‌ می‌رود و در حقیقت‌، زندگی‌ را از آغوش‌ مرگ‌ می‌دزدد.

زبان‌ شعر فردوسی‌ نه‌ زبان‌ تغزل‌ است‌ و نه‌ زبان‌ ند و نصیحت‌. اگر چه‌ داستانهای‌ او در نهایت‌ به‌ تمامی‌ پند و مثل‌اند و شاعر در پایان‌ اغلب‌ داستانهایش‌ بی‌اعتباری‌ دنیا را فرا یاد خواننده‌ می‌آورد و او را به‌ بیداری‌ و تنبه‌ از غفلت‌ روزگار می‌خواند؛ و چون‌ هنگام‌ سخن‌ عاشقانه‌ می‌رسد، به‌ سادگی‌ و وضوح‌ و در نهایت‌ در شان‌ شكوه‌ و هیبت‌ پهلوانان‌ در این‌ میدان‌ گوی‌ می‌زند.

نگاهی‌ به‌ اسكندرنامه‌ نظامی‌ در قیاس‌ با شاهنامه‌، این‌ حقیقت‌ را بر ما نمایانتر می‌كند. شاعر عارف‌ كه‌ ذهنیتی‌ تغزلی‌ و زبانی‌ نرم‌ و خیال‌انگیز دارد، در وادی‌ حماسه‌ را فراموش‌ كرده‌ است‌؛ حال‌ آن‌ كه‌ حكیم‌ فردوسی‌ حتی‌ در توصیفات‌ تغزلی‌ در حد مقدورات‌ و شان‌ زبان‌ حماسه‌ از تخیل‌ و تصاویر بهره‌ می‌گیرد و از ازدحام‌ بیهوده‌ تصاویر در زبان‌ حماسی‌اش‌ پرهیز می‌كند. تصویر در شعر فردوسی‌ همواره‌ در كنار تجسم‌ وقایع‌ قرار دارد. شاعر حماسی‌سرا با تجسم‌ حوادث‌ و ماجراهای‌ داستان‌ در پیش‌ چشم‌ خواننده‌ او را همراه‌ با خود به‌ متن‌ حوادث‌ می‌برد؛ گویی‌ خواننده‌، داستان‌ را بر پرده‌ سینما به‌ تماشا نشسته‌ است‌.

تصویرسازی‌ و تركیب‌بندی‌ تخیل‌ در اثر فردوسی‌ چنان‌ محكم‌ و متناسب‌ است‌ كه‌ حتی‌ اغلب‌ توصیفات‌ طبیعی‌ درباره‌ طلوع‌، غروب‌، شب‌، روز و … در شعر او حالت‌ و تصویری‌ حماسی‌ می‌یابند و ظرافت‌ و دقت‌ حكیم‌ طوس‌ در چنین‌ نكاتی‌ موجب‌ هماهنگی‌ جزیی‌ترین‌ امور در شاهنامه‌ با كلیت‌ داستان‌ها شده‌ است‌.

شاهنامه‌ زبانی‌ فاخر و مطنطن‌ دارد. موسیقی‌ در شعر فردوسی‌ از عناصر اصلی‌ شعر محسوب‌ می‌شود. انتخاب‌ وزن‌ متقارب‌ (فعولن‌ فعولن‌ فعولن‌ فعول) كه‌ هجاهای‌ بلند آن‌ كمتر از هجاهای‌ كوتاه‌ است‌، موسیقی‌ حماسی‌ شاهنامه‌ را چند برابر می‌كند.

علاوه‌ بر استفاده‌ از وزن‌ عروضی‌ مناسب‌، فردوسی‌ با به‌ كارگیری‌ قوافی‌ محكم‌ و هم‌ حروفیهای‌ پنهان‌ و آشكار، انواع‌ جناس‌، سجع‌ و دیگر صنایع‌ لفظی‌ تاثیر موسیقایی‌ شعر خود را تا حد ممكن‌ افزایش‌ می‌دهد.

اغراقهای‌ استادانه‌، تشبیهات‌ حسی‌ و القای‌ حالات‌ و نمایش‌ لحظات‌ طبیعت‌ و زندگی‌ از دیگر مشخصات‌ مهم‌ شعر فردوسی‌ است‌.

فردوسی و آژی دهاک

    شاهنامه هفت جلدی، با جلدهای چرمین زرکوب، در کنار تشکچه اش، بر هم چیده شده، و برگی از آن بر رحلی چوبین، که در برابرش قرار داشت، آرمیده بود.

در نیمه شبان گاه بهمن روز از بهمن ماه سال ۴۰٨، شب سده، فردوسی فرزانه، در آستانه هشتاد سالگی، تکیده و خسته، در اتاقی کوچک و محقر، کنار آتشدانی که در آن آتش شعله ور سده اخگر می افشاند، نشسته بود، و با بانگی خوش، اگر چه لرزان، بیت هایی را که تازه به ذهنش رسیده بود، ترنم می کرد. شاهنامه هفت جلدی، با جلدهای چرمین زرکوب، در کنار تشکچه اش، بر هم چیده شده، و برگی از آن بر رحلی چوبین، که در برابرش قرار داشت، آرمیده بود. فرزانه طوس در حال پیرایش و آرایش بیت هایی از آن برگ بود، و به هنگام ویرایش، زمزمه کنان، بیت های زیر را به انتهای آن افزود:

کنون عمر نزدیک هشتاد شد

امیدم به یکباره بر باد شد

سی و پنج سال از سرای سپنج

بسی رنج بردم به امید گنج

چو بر باد دادند رنج مرا

نبد حاصلی سی و پنج مرا

قامتش خمیده و چهره اش خموده بود. کز کرده و پژمرده می نمود. دستانش هنگام نوشتن می لرزید. رنجور و ناتوان نشان می داد. سرما افسرده اش کرده بود، گرمای آتش رو به خاموشی آتشدان که در آستانه خفتن در خاکستر بود، گرمش نمی کرد. گه گاه دستانش را بر فراز شعله آتش به هم می سایید، ولی انگار زمهریر بی پیر، از درون می آزردش؛ انگار این سرمای خستگی و نومیدی و آزرده دلی انتهای زمستان عمر بود که در ژرفای جانش آشیانه گزیده بود و او را از بطن دل و جان می لرزاند.

یک دم سر بلند کرد، قلم در قلمدان نهاد، و سر بر بالشی که بر پشتی قرار داشت، تکیه داد. برای رماندن و راندن خستگی از خویش، چشمانش را بست و با لحنی شکوه آلود بیت هایی از شاهنامه را که وصف حال رنجوری خویش و رنج سی و پنج ساله اش سروده بود، به زمزمه ترنم کرد:

الا ای بر آورده چرخ بلند

چه داری به پیری مرا مستمند؟

چو بودم جوان برترم داشتی

به پیری مرا خوار بگذاشتی

به جای عنانم عصا داد سال

پراگنده شد مال و برگشت حال

نماندم نمک سود و هیزم، نه جو

نه چیزی پدیدست تا جو درو

نه چون من بود خوار برگشته بخت

به دوزخ فرستاده ناکام رخت

دو گوش و دو پای من آهو گرفت

تهی دستی و سال نیرو گرفت

سی و پنج سال از سرای سپنج

بسی رنج بردم به امید گنجچو بر باد دادند رنج مرا

نبد حاصلی سی و پنج مرا

کنون عمر نزدیک هشتاد شد

امیدم به یکباره بر باد شد

سپس خموش گشت و در سکوت خیال انگیز، سر بر بالش، بی حرکت ماند. پس از لختی سکوت، ناگاه نوای قهقهه ای چندش آور طنین انداز شد، قهقهه ای با زنگی شوم و نفرت انگیز و پژواکی بیزار کننده. پس آن گاه در برابر دیدگان فردوسی فرزانه چیزی دود شکل پدیدار شد، سیه سایه ای رقصان و در هم پیچان که هر دم دگرگون می شد و به ناخوشایند شکلی نو در می آمد. از بین شکل های گوناگونی که به خود می گرفت، دو شکل از همه بارز تر بود: یکی شکل زشت مردی هیولا هیکل و ستبر پیکر با دو مار پیچ و تاب خوران بر دوش؛ دیگری شکل مهیب اژدهایی زشت سیما، با سه سر و سه پوز و سه جفت چشم، زیر و زبر شونده و در خود پیچنده، رقصان و تلو تلو خوران چون مستان.

سخن سرای فرهیخته، که یکه خورده بر این سیاهی دود شکل می نگریست، بهت زده از او پرسید: کیستی و از کجایی؟ این زشت سیمای بد ترکیب دگرگون شونده از آن کیست؟ چرا چنین زشت آهنگ قهقهه می زنی؟ به چه کار به سراغ من آمده ای و از من چه می خواهی؟

سیاهی دود شکل قهقهه زنان پاسخ داد: مرا نمی شناسی؟

فردوسی فرزانه گفت: نه

سیاهی دود شکل پرسید: چه طور مرا نمی شناسی؟ مگر ممکن است سراینده ای که این همه در شهنامه منفورش درباره تبه کاری و بیدادگری و بدآیینی من سخن سروده، و رسوای جهانم کرده ، نشناسدم؟

فردوسی با کنجکاوی در او خیره نگریست و، پس از لختی درنگ، گفت: به ضحاک مار دوش می مانی. آیا سایه آن سیه کردار نا به کاری، یا خود اویی؟

سیاهی قهقهه زنان گفت: نه سایه ضحاکم، نه خود او.

فردوسی فرزانه شگفت زده پرسید: پس کیستی که این سان به آن مار دوش پلشت کار می مانی؟

سیاهی گفت: روان ضحاک بیوراسپم، روان آن دارنده ده هزار اسپ. آژی دهاکم، دارنده ده آک، ده آفت و شرارت: آزمندی- پلیدی- جادو- دروغ- فریب کاری- بیدادگری- تندخویی- خودپسندی- هوس بازی- هرزگی.

منم آژی دهاک، همان دیو بس زورمند که پدرم، اهریمن، با سه سر و سه پوزه و شش چشم، برای تباهی مردمان و تهی کردن زمین از آدمیان آفرید، با سه دهان اوبارنده که سه برابر یک دهان بیوبارد، با سه سر که سه برابر یک سر ترفند بپرورد، با شش چشم تا شش جهت را برای تبه کاری ببیند. همان جانور موذی مهیبی که دارای هزار چستی و چالاکی است. زورمند ترین دیوی که مادرم، اهریمن، برای نابودی جهان آفریده است.

منم آژی دهاک، همان هیولا که به درگاه آناهیتا صد اسپ و هزار نره گاو و ده هزار گوسپند، به رسم قربانی پیشکش کرد، و در ازای هدیه هایش از او تمنا کرد تا اجازت و قدرتش دهد که بتواند زمین را از مردم و جان داران و رستنی ها تهی کند( که این سوزان ترین آرزوی همیشگی اش بود)، و همچنین، با تقدیم قربانی به پیشگاه «ایزد وایو»- ایزد نگاهبان هوا و اثیر- از او برای نابودی آدمیان یاری جست، اما آنان آرزوهای ویران گرانه اش را خوار شمردند و ناکامش گذاشتند.

منم آژی دهاک، همان اژدهای توفان که با ایزد نور در ستیز همیشگی ست.

همان اژدهایی که برای به چنگ آوردن فره ایزدی با آذر هرمزد نبرد کرد و بر او یورش برد تا فره ایزدی را خامش سازد. همان که به آذر هرمزد ناسزا گفت و به نابودی اش تهدید کرد و با او ستیزید و در او آویخت، اما سرانجام از او شکست خورد و ناکام و بی بهره از فره ایزدی واپس نشست و سرافکنده گشت.

منم آژی دهاک، همان پلید دیوی که چون روان در پیکر ضحاک جوان فرو شد، و در تن او موجودیت زمینی یافت، در دل و ذهن و چشم و گوش و زبان و اندیشه و کنش او جای گرفت و آن ها را از نا به کاری پر کرد، آن گاه آن جوان سبک سر نابخرد را با وسوسه های فریب کارانه اش فریفت، با نشان دادن شوکت و شکوه شاهی در جهان کشف و شهود بر او، وادارش کرد تا بر سر راه پدرش، مرداس، که شاهی بود نیکو کار و برخوردار از ارج بسیار، چاه بکند و نابودش کند، و خود، به جای او، بر تخت شاهی بنشیند.

جانش را جایگاه گوهر هوس ویرانگر ساخت. وادارش کرد تا در درازای هزار سال پادشاهی اش جادوگری را رواج دهد، فضیلت را نابود کند، چهار خصلت زشتی را که جمشید بر انداخته و از بین برده بود، یعنی سرقت- خودپسندی- بدآیینی- مستی، دوباره رواج دهد. مردم را دچار خارش و تب و ضعف و هزار بلای دیگر گرداند. او را انباشته از شهوت ویرانگری، ستم کاری و سیه کرداری کرد. او را واداشت تا آیین فرزانگان نابود و منش دیوان و کنش پتیارگان زنده کند.

منم آژی دهاک، همان که تن ضحاک را پر از مار و چلپاسه و کژدم و دیگر اهریمن زادگان زیان بار کرد، آژی دهاک زیان افشان پر آزار، آژی دهاک گزند زن کین توز تبه کار.

و آن گاه باز قهقهه ای شوم و زشت آوا زد که طنینی سرسام آور داشت.

فردوسی فرزانه پرسید: اینک که ترا تمام و کمال شناختم، بگو از چه رو چنین بدآهنگ قهقهه می زنی؟

آژی دهاک گفت: بر بی چارگی و ناتوانی تو قهقهه می زنم، بر درماندگی و تنگ دستی ات، بر بی نوایی و بی کسی ات، بر گرسنگی و افسردگی ات، بر پیری و از کار افتادگی ات، بر تلخ کامی و شوربختی ات، بر چشم های کم سو و دستان لرزان و پشت خمیده و قامت تکیده و کمر تا شده ات.

فردوسی فرزانه شگفت زده پرسید: آیا پیری و گرسنگی و بی چارگی رقت انگیز است یا خنده دار؟! تنها پتیاره پلید کاری چون تو می تواند بر درماندگی دیگران بخندد.

آژی دهاک قهقهه زنان گفت: هیچ می دانی تمام این شوربختی ها را چه کسی بر سر تو آورده و تو را چنین درمانده به خاک سیاه نشانده؟

فردوسی فرزانه گفت: کدامین جفاکار جز روزگار غدار و بخت ناسازگار؟

آژی دهاک گفت: می بینم که سخت در اشتباهی.

فردوسی خردمند گفت: کدامین بدکردار جزتقدیر ستمکار می تواند این همه دشمنی با من داشته باشد؟

آژی دهاک قهقهه زنان گفت: من.

فردوسی فرزانه بهت زده پرسید: تو؟!

آژی دهاک بر شدت قهقهه اش افزود و گفت: آری من. من. من… این منم که در تمام این سی و پنج سال در کارزار با توام و کارت را چنین زار کرده ام. فقر و فلاکت هدیه های من به تست. به روز سیاهت نشانده ام. خواری و زاری را برایت به ارمغان آورده ام. سفره ات را بی نان، کوزه ات را بی شراب و آتشدانت را بی آتش گذاشته ام. گرفتار رنجوری و دچار ناتوانی ات کرده ام.

یکتا پسر برومندت را جوان مرگ کردم تا داغ جگر گوشه بینی و جگرت بسوزد. حسودان و تنگ نظران کین توز بدخواه را بر ضدت برانگیختم تا نزد سلطان بدگویی ات کنند، و با فتنه گری تو را از چشمش بیندازند. شاهنامه ات را بر او ناخوشایند کردم و رشک و کینش را بر ضد تو و رستم دستانت برانگیختم تا با تو بدعهدی کند و به جای پنجاه هزار سکه زری که وعده ات داده بود، جز بهای فقاعی به تو ندهد. او را واداشتم که بد دین و بدکیشت بخواند و قصد جانت کند؛ و اگر از چنگ گزمگان خون خوارش نگریخته بودی، کاری می کردم تا زبان از کامت برون کشند و سر از تنت جدا کنند و پیکرت به زیر پای پیلان مست افکنند. تمام آرزوهایت را برای ارج یابی شاهنامه ات، و برخورداری از پاداش آبرومندانه، در ازای آن همه رنج و زحمت سی و چند ساله، ناکام گذاشتم. آواره و در به درت کردم، تا هرگز بر جان خود ایمن نباشی و زجر در به دری بکشی. کاری کردم تا کس قدر تو و شاهنامه ات نداند و حق زحمتت ادا نکند. آری. تمام این گزندها از من بر تو رسیده، تمام این آسیب ها را من هدیه ات داده ام، تمام این تلخ کامی ها ارمغان من به تست. هنوز هم کارم با تو تمام و حساب مان به کمال تسویه نشده، بس ناکامی و نامرادی دیگر برایت ارمغان دارم.

فردوسی فرزانه، دل شکسته، پرسید: دیگر چه هدیه ای برایم داری ای دیو بدآیین تبه کار؟ تو که بزرگواری و بخششت را به کمال رسانده ای، دیگر چه خیال شومی درباره ام در سر پرورده ای و چه پلشت کرداری دیگری برایم تدارک دیده ای؟

آژی دهاک قهقهه زنان گفت: آهنگ آن دارم که کاری کنم تا تو بیش از این خوار و زبون شوی. تزویری خواهم اندیشید که پس از مرگت، به جنازه ات توهین کنند، به آن اجازه دفن شدن در گورستان شهر را ندهند، و با خفت و خواری از گورستانش برون برانند. ترفندی به کار خواهم بست تا پس از گذشت چند دهه، مزارت متروکه ای ویرانه شود و جایگاهش از خاطرها محو گردد. نیرنگی به کار خواهم برد تا تاریخ زندگی ات، از نام حقیقی و تبار و زادروز و زادگاه، تا درازای عمر و سال مرگ و دیگر رویداد های مهم زندگانی ات، در دود غلیظ ابهام و مه انبوه تردید غرق و گم شود و قرین شک و شبهه بسیار گردد، تا کسی به درستی از تو و زندگی ات چیزی نداند. با تمام توانم خواهم کوشید تا خودت و شاهنامه ات را از نظرها بیندازم، از یادها برون برانم و محو گردانم، مردمان را بر ضد تو و شاهنامه ات برانگیزانم، و به این بهانه که این نامه شاهان است نه نامه مردمان، از تو و شاهنامه ات روی گردان سازم.

چون آژی دهاک دمی سکوت کرد تا نفسی تازه کند و دگرباره به هرزه درآیی و ژاژ خایی ادامه دهد، فردوسی فرزانه فرصتی یافت تا از او بپرسد: ای آژی دهاک ترفند کار، ای روح و روان ضحاک کژ کردار، چرا با من چنان کرده ای و چرا می خواهی با من چنین کنی؟ مگر من چه بدی یا دشمنی در حق تو کرده ام، چه ناحقی در حق تو روا داشته ام، چه هیزم تری به تو فروخته ام، که چنین دشمن خونی و مادرزاد منی و به نابودی ام تشنه ای؟

آژی دهاک دندان قروچه کنان، و از خشم چون مار به خود پیچان، سه سر و سه پوزش را جلو آورد و گفت: چرا با تو چنین دشمنم؟ چرا بر ضد تو چنین می کوشم؟ خودت نمی دانی ای زبان دراز پر گوی دراز نفس؟

فردوسی فرزانه گفت: نه. نمی دانم. تو خود بگو.

آژی دهاک خشمگنانه گفت: از آن رو که در شهنامه منفورت زشت کرداری هایم افشا، و رسوای همگانم کرده ای، بیداد گری ها و سیاه کاری هایم را بر جهانیان آشکار نموده ای. دروغ گویی و ریاکاری ام، نابخردی و تهی مغزی ام، اهرمن کیشی و کژکرداری ام، نیرنگ بازی و ترفند آوری ام، دشمنی ام با هورمزد جهان آفرین، زشت خویی و پلشت سرشتی ام، پلید رفتاری و فریب کاری ام، فرومایگی و پست فطرتی ام، بر جهان و جهانیان آشکار کرده ای، مردمان را بر ضدم برانگیخته ای و دشمنم کرده ای، واژونه خویی ام هویدا نموده ای و دوران سلطنت هزار ساله ام را دوران خواری هنر و ارجمندی جادویی، دوران نهان شدن راستی و آشکار شدن گزند برشمرده ای، مرا بنیان گذار رسم کژی و آموزگار جادوگری معرفی کرده ای، نا به کاری ام را در برانداختن آیین فرزانگان و رواج دادن روش دیوانگان افشا کرده ای، بیدادگری ستم کاره ام خوانده ای که نه بهره ازکی منشی داشت، نه آیین و کیش درست. از دوران هزارساله شاهی ام با اندوه بسیار یاد کرده ای و شورش آهنگری پست تبار، و در پی آن خیزش پیروزمندانه فریدون منفور بر من و به بند کردنم در کوه دماوند را با خوشنودی بسیار روایت کرده ای. بر شکست ننگینم بس قهقهه زده و بر اسارت هزاران ساله ام در دنباوند کوه بس پای کوبی و دست افشانی کرده ای.

با شاهنامه ات نام من به زشتی و پلشتی و پستی و پلیدی و دد منشی و دیوکیشی و اهرمن تباری، زبانزد همگان و شهره جهان شد. مردمان از من بیزار شدند، نفرینم کردند، دشنامم دادند، خوارم داشتند و دشمنم شمردند. اینک که نوبت قهقهه زدن من و خواری و زاری تست، نباید از تو کین بسیار به دل داشته باشم و انتقام آنچه با من کرده ای بگیرم؟ حق ندارم تو را دشمن بشمارم و با تمام وجود برای زجر دادن و آزردنت، و نابود کردن نامت و شاهنامه ات بکوشم؟ نباید تو را با دست های خودم خفه کنم و پیکر تکیده ات را که جز پوستی بر استخوان، از آن چیزی به جا نانده، با سه پوزه ام بجوم و از هم بدّرم و پاره پاره کنم؟

و آن گاه به سوی فردوسی فرزانه یورش آورد تا در او بیاویزد و پاره پاره اش کند. فردوسی فرزانه سراسیمه چشم های بسته خویش بگشود و تکانی به خود داد تا هشیاری اش را تمام و کمال به دست آورد. خیس عرق بود و می لرزید. قلم از قلمدان بیرون در آورد و در مرکب فرو کرد، آنگاه بر برگی از شاهنامه، که در پیش رویش بر رحل بود، چنین نگاشت:

نهان گشت آیین فرزانگان

پراگنده شد کام دیوانگان

هنر خوار شد جادویی ارجمند

نهان راستی، آشکارا گزند

شده بر بدی دست دیوان دراز

ز نیکی نبودی سخن جز به راز

دلم سیر شد زین سرای سپنج

خدایا مرا زود برهان ز رنج.

منابع :

منابع و مآخذی که به شکل مستقیم پیرامون سعدی و آثارش نگاشته شده و در تألیف «دانشنامه سعدی» مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به قرار زیر می‌باشد. لازم به ذکر است که علاوه بر منابع یاد شده، کلیه مقالات نگاشته شده پیرامون سعدی، کتاب‌های تاریخ ادبیات‌، تذکره‌ها، کتاب‌های تاریخی و دوران شناسی سعدی و… مورد بررسی و استفاده قرارخواهند گرفت.

۱. آثار سعدی در کتاب‌های درسی جمهوری اسلامی ایران، وزارت آموزش و پرورش، ۱۳۶۳.

۲. آرامگاه شیخ اجل استاد سخن سعدی شیرازی، انجمن آثار ملی ایران، ۱۳۳۰.

۳. ادبیات و روان‏پزشکی (سعدی)، امیرناصر معزی، تهران، امیرناصر معزی، ۱۳۸۳.

۴. از زلال دو اقیانوس: مقایسـه گلسـتان و قابوسنـامه و عقاید و تجارب سعدی و عنصرالمعالی از نظر سبکی ، اخلاقی و تربیتی، محمد فروتن، شیراز، توحیدی ۱۳۸۲.

۵. از سعدی تا آراگون ـ تأثیر ادبیات فرانسه، جواد حدیدی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران. ۱۳۷۷.

۶. از هر چمن گلی: تضمین غزلیات استادان سعدی و حافظ، غلامحسین مولوی، تهران، چوک آشتیان، ۱۳۸۲.

۷. اندیشه‌های مدیریت ایرانی (جلوه‌های مدیریت در آثار سعدی)، عباس رنجبر کلهرودی، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۸۳.

۸. این پارسی، محسن فرزانه، تهران، محسن فرزانه، ۱۳۷۴.

۹. بازتاب افکار و اندیشه‌های عرفانی در آثار سعدی، هاشم خلخالی، کرج، مؤسسه فرهنگی کتاب و عترت، ۱۳۷۹.

۱۰. بازیافت بوستانی‌های سعدی، جعفر مؤید شیرازی، شیراز، نشر ایماء، ۱۳۷۷.

۱۱. بدایع، لوکاس کینگ، به کوشش تقی ارانی، شرکت کاویانی برلن، ۱۳۰۴.

۱۲. بدیع (بر بنیاد آثار سعدی)، احمدپیشگر، اردبیل، نیک آموز، ۱۳۸۱.

۱۳. برگردانی از گلستان سعدی به زبان پارسی روان، مراد جابری‌ دورکی، اصفهان، المپیک ورزشی، ۱۳۸۲.

۱۴. برگزیده حکایات گلستان، با شرح ابیات و واژه‌های دشوار، علیرضا مرتضوی کرونی، تهران، کانون فرهنگ و هنر اسلامی، ۱۳۶۳.

۱۵. برگزیده ضرب‌المثل‌های سعدی، اکبر ناهید، تهران، گواه، ۱۳۷۸ـ۱۳۸۰ (۳جلد).

۱۶. برگزیده و شرح آثار سعدی، پرویز اتابکی، تهران، نشر فرزان، ۱۳۷۴.

۱۷. برگزیده‏ای از غزل‌های سعدی، سلیم نیساری، به خط ابراهیم زرین قلم، نشریه شماره ۳۴، مؤسسه فرهنگی منطقه‏ای، تهران، مهر۱۳۵۰.

۱۸. برگزیده‏ای از گلستان سعدی، با معنی واژه‌ها و شرح ابیات دشوار، به کوشش کاوه گوهرین، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹.

۱۹. بوستان سعدی (سعدی‌نامه)، تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۵.

۲۰. بوستان سعدی، از روی نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۶۶.

۲۱. بوستان سعدی، با ترجمه احوال از دایر�۶۵۱۷۱; المعارف دکتر غلامحسین مصاحب، به خط مصطفی اشرفی، تهران، پیام محراب، ۱۳۱۷.

۲۲. بوستان سعدی، با شرح اشعار و حواشی، محمدعلی ناصح، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، تهران صفی علی شاه، ۱۳۷۴.

۲۳. بوستان سعدی، باب چهارم (در تواضع)، حواشی و توضیحات از دکتر محمد استعلامی، تهران، امیرکبیر ۱۳۴۷.

۲۴. بوستان سعدی، به اهتمام اسماعیل شاهرودی (بیدار)، خوشنویسی غلامعلی محبی نژاد، انتشارات فخر رازی، ۱۳۷۳.

۲۵. بوستان سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران، چاپخانه و کتاب فروشی بروخیم، ۱۳۱۶.

۲۶. بوستان سعدی، به اهتمام و تصحیح و حواشی عبدالعظیم قریب، تهران، چاپخانه مجلس، ۱۳۲۸.

۲۷. بوستان سعدی، به خط عباس مستوفی الممالکی، ویرایش و نگارش دیباچه: منوچهر آدمیت، تهران، آتلیه هنر، ۱۳۶۸.

۲۸. بوستان سعدی، پس از مقابله هفت نسخه خطی و ده نسخه چاپی، نورالله ایزدپرست، تهران، دانش، سعدی، ۱۳۵۲.

۲۹. بوستان سعدی، محمدعلی فروغی، با مقدمه اقبال آشتیانی، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۷۴.

۳۰. بوستان سعدی، محمدعلی فروغی، به خط علی منظوری و عباس منظوری، انتشارات اقبال، ۱۳۷۱.

۳۱. بوستان سعدی، مطبعه تبریز، ۱۳۱۱.

۳۲. بوستان شیخ اجل سعدی، تهران، انتشارات کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ۱۳۶۳.

۳۳. بوستان شیخ شیراز سعدی، حسین استاد ولی (تصحیح متن و شرح لغات)، ۱۳۷۰.

۳۴. بوستان، به خط اسماعیل نژاد فرد لرستانی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۷۳.

۳۵. بوی عشق، کانون و ادب و هنر پارس، شیراز، نوید، ۱۳۷۷.

۳۶. به وقت مصلحت… مجموعه نفیسی از اندرزها و نصایح حکیمانه سعدی به همراه مفهوم کلی آن‌ها در بوستان و گلستان، حمید ثنایی، قم، کشف‌الغطا، ۱۳۸۲.

۳۷. بیم و امید رویکردهای سیاسی در ادبیات فارسی، محمدمحسن حمیدی، تهران، نشر سفیر، ۱۳۷۹.

۳۸. پندنامه سعدی، خط میرخانی، کتابفروشی رجبی، بی‏تا، (تاریخ کتابت: ۱۳۳۳ش).

۳۹. پیام اهل دل: مقاله‌های برگزیده با موضوع اندیشه‌های معنوی، روحانی و اجتماعی سعدی، کاووس حسن‌لی، شیراز، هفت‌اورنگ، ۱۳۷۸.

۴۰. تأملی در دیباچه گلستان، هاشم اعتماد سرابی، تهران، کوروش و پسران، ۱۳۶۶.

۴۱. تجلی قرآن و حدیث در بوستان سعدی، لیلا مرندی، خوی، قراقوش، ۱۳۸۴.

۴۲. تحفه روزگار در مقام و منزلت سعدی، کاووس حسن‌لی، تهران، ساده، ۱۳۸۲.

۴۳. تحقیق درباره سعدی،‌هانری‌ماسه، ترجمه غلامحسین یوسفی و محمدحسین مهدوی اردبیلی، تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۴.

۴۴. تربیت در گلستان سعدی، محمد جابانی، مشهد، بی‌نا، ۱۳۶۳.

۴۵. تضمین غزلیات سعدی، محمد حسین کسرایی (کسری)، تهران، کسرایی، ۱۳۸۴.

۴۶. تعلیم و تربیت از دیدگاه سعدی، محمدکریم آزادی، شیراز، راهگشا، ۱۳۷۳.

۴۷. تعلیم و تربیت در نظر سعدی، محمد جناب‌زاده، چاپخانه سیروس، ۱۳۱۷.

۴۸. تکوین غزل و نقش سعدی، محمود عبادیان، تهران، انتشارات هوش و ابتکار، ۱۳۷۲.

۴۹. توضیح و مخمس بوستان سعدی، عبدالعظیم باستانی پاریزی، قم، نمایشگاه و نشر کتاب (برقعی)، ۱۳۸۱.

۵۰. جان دارو: سیری در اندیشۀ سعدی و حافظ، افسانه یغمایی، تهران، سروا، ۱۳۸۲.

۵۱. جدال مدعیان با سعدی، حسن امداد، شیراز، نوید، ۱۳۸۰.

۵۲. جرم‌شناسی در ادبیات: اندیشه‌های جرم‌شناختی در آثار سعدی و مولوی، عباس ایمانی، تهران، آرویج، ۱۳۸۲.

۵۳. چهار سخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ)، محمدعلی اسلامی ندوشن، تهران، قطره، ۱۳۸۱.

۵۴. چهار گفتار درباره ادب و دستور زبان‌فارسی، نورالله ایزدپرست، تهران، دانش، ۱۳۶۵.

۵۵. حاکم حکیم (چشم‌اندازی از دیدگاه‌های حکومتی سعدی)، غلامرضا رحمدل، رشت، دانشگاه گیلان، ۱۳۷۷.

۵۶. حدیث خوش سعدی: درباره زندگی و اندیشه سعدی، عبدالحسین زرین‌کوب، تهران، سخن، ۱۳۷۹.

۵۷. حکایت‌های گلستان سعدی، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات نبوی، ۱۳۷۴.

۵۸. حکمت سعدی، کیخسرو هخامنشی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۵.

۵۹. حیات سعدی، الطاف حسین حالی، ترجمه سید نصرالله سروش، بنگاه دانش، ۱۳۱۶.

۶۰. خرده مینا (شرح حکایت‏هایی از گلستان سعدی)، بازنویسی هیمو حسامی، سنندج، کردستان، ۱۳۸۴.

۶۱. خیابان گلستان: شرح گلستان سعدی، سراج‌الدین علی بن‌حسام‌الدین آرزو، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۷۵.

۶۲. دامنی از گل، گزیده گلستان سعدی، انتخاب و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۷۰.

۶۳. در آرزوی خوبی و زیبایی، گزیده بوستان سعدی، انتخاب و توضیح غلامحسین یوسفی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۷۳.

۶۴. در قلمرو سعدی، علی دشتی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۱.

۶۵. در مدرسه فرمانروای ملک سخن سعدی، محمود حکیمی، تهران، قلم، ۱۳۸۳.

۶۶. در هوای گلستان: نقد و نظری بر گلستان و نسخه تفسیر و توضیح شده اخیر آن، هاشم اعتماد سرابی، بی‌جا: چاپخانه گوتنبرگ، ۱۳۶۹.

۶۷. دستور زبان سعدی: الگوی گفتن و نوشتن فارسی درست و رسا، نورالله ایزدپرست، تهران، کتابخانه دانش، ۱۳۷۷.

۶۸. ذکر جمیل سعدی، مجموعه مقالات و اشعار به مناسبت بزرگداشت هشت‏صدمین سالگرد تولد شیخ اجل سعدی علیه‌الرحمه، تهران، کمیسیون ملی یونسکو و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۴. (۳ جلد).

۶۹. رساله صاحبیه، از شیخ اجل سعدی شیرازی در نصیحت ارباب مملکت، به اهتمام مجتبی مینوی.

۷۰. زندگی و رنج‌های مصلح‏الدین سعدی، خسرو معتضد، تهران، شرکت توسعه کتابخانه‌های ایران، ۱۳۷۵.

۷۱. زندگی‌نامه حافظ و سعدی، معصومه قنبرزاده، تبریز، ایران ویچ، ۱۳۸۳.

۷۲. زندگی‌نامه سعدی، حمید هاشمی، معصومه تتماجی، تهران، فرهنگ و قلم، ۱۳۷۸.

۷۳. سخن‌دانی و زیبایی غزلیات سعدی، زیر نظر محمد روایی، تهران، انتشارات ناهید، ۱۳۷۱.

۷۴. سخن‌سرایی سعدی، سیمین مطهری‌راد، تهران، کشکول، ۱۳۸۲.

۷۵. سرگذشت شیخ بزرگوار سعدی، محمدحسن شیخ جابری انصاری، اصفهان، بی‏نا، ۱۳۱۶.

۷۶. سرو قامت دوست: تأملی بر ترجیع‌بند سعدی، مهشید مشیری، تهران، آگاهان ایده، ۱۳۸۲.

۷۷. سعدی آتش زبان: مقاله‌های برگزیده با موضوع توضیح واژه‌ها، عبارات و بیت‌های مشکل و نقد مقاله‌ها و کتاب‌ها، کاووس حسن‌لی، شیراز، هفت اورنگ، ۱۳۷۸.

۷۸. سعدی بر مبنای نسخه‌های خطی پاکستان، احمد منزوی، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۶۳.

۷۹. سعدی چه می‌گوید، احسان معتقد، چاپخانه شرکت مطبوعات، ۱۳۲۶.

۸۰. سعدی در غزل، سعید حمیدیان، تهران، نشر قطره، ۱۳۸۳.

۸۱. سعدی در کیش، جعفر حمیدی، تهران، بهشت اندیشه؛ کیش، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی جزیره کیش، ۱۳۷۶.

۸۲. سعدی در نگاه صاحب نظران، ‌حسین ساجدی، تهران، امید فردا، ۱۳۸۲.

۸۳. سعدی را بشناسید، علی‌نقلی بهروزی، کتابفروشی معرفت شیراز، ۱۳۵۵.

۸۴. سعدی رب‌النوع بلاغت…، محمد شفیع صداقت، شیراز، نوید، ۱۳۷۹.

۸۵. سعدی شیرازی (به مناسبت برگزاری کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد شیخ مصلح‏الدین سعدی شیرازی)، تهران، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ۱۳۶۳.

۸۶. سعدی شیرازی، امیر اسماعیلی، تهران گوهرین، ۱۳۷۸.

۸۷. سعدی نامه یا بوستان، تهیه متن انتقادی تحقیق و توضیح: رستم علی‌یف، انتشارات ابن‌سینا، ۱۳۴۷.

۸۸. سعدی و خسرو، وزیرالحسن عابدی، نشر پیکیچز لمیتد، (لاهور پاکستان)، بی‏تا.

۸۹. سعدی و دیل کارنگی، عزت الله همایونفر، بی‏جا: بی‏نا، ۱۳۴۳.

۹۰. سعدی و روان‏شناسی نوین: ردیابی مکتب‏ها و نظریه‏های روان‏شناسی: زیگموند فروید، کارل یونگ… سارتر و بودائیزم در آثار سعدی، جمال هاشمی، تهران، انتشار، ۱۳۷۸.

۹۱. سعدی و فلسفه زندگی، دکتر حیدر رقابی، تهران، نشر جیران، ۱۳۶۳.

۹۲. سعدی، ضیاء موحد، تهران، طرح نو،۱۳۸۳.

۹۳. سعدی، لیلا سید قاسم، تهران، کانون زبان ایران، ۱۳۸۳.

۹۴. سعدی، لیلا میری، تهران، تیرگان، ۱۳۸۰.

۹۵. سعدی، نراقی و هم نوایی در عشق و اخلاق، محمدعلی عابدی‏پور، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی ائمه علیهم السلام، ۱۳۷۷.

۹۶. سعدی‌شناسی، امیر اسماعیل آذر، تهران، نشر میترا، ۱۳۷۵. (۲ جلد).

۹۷. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر اول، شیراز، دانشنامه فارس، ۱۳۷۷.

۹۸. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر دوم، شیراز، بنیاد فارس‌شناسی ۱۳۷۸.

۹۹. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر سوم، شیراز، بنیاد فارس‌شناسی ۱۳۷۹.

۱۰۰. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر چهارم، شیراز، مرکز سعدی شناسی، ۱۳۸۰.

۱۰۱. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر پنجم، شیراز، مرکز سعدی شناسی، ۱۳۸۱.

۱۰۲. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر ششم، شیراز، مرکز سعدی شناسی، ۱۳۸۲.

۱۰۳. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر هفتم، شیراز، مرکز سعدی شناسی، ۱۳۸۳.

۱۰۴. سعدی‏شناسی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، دفتر هشتم، شیراز، مرکز سعدی شناسی، ۱۳۸۴.

۱۰۵. سعدی‏شناسی، محمدرضا امامی راد، تهران، قلم دانش، ۱۳۸۲.

۱۰۶. سعدی‌نامه یا بوستان سعدی، به تصحیح و حاشیه‌نگاری محمدرضا جلالی نائینی و مقدمه محمد محیط طباطبایی، کتاب‌فروشی اقبال، ۱۳۱۷.

۱۰۷. سعدی‌نامه یا بوستان، با حواشی و تصحیح اسماعیل امیرخیزی، شرکت چاپ کتاب و کتاب‌فروشی‌های ادبیه و معرفت و سعدی، ۱۳۱۷.

۱۰۸. سعدی‌نامه، (مجموعه مقالات بزرگداشت سعدی در سال ۱۳۱۶هجری شمسی به مناسبت هفت‌صدمین سال تصنیف گلستان و بوستان)، به اهتمام حبیب یغمایی، چاپ خودکار و ایران، ۱۳۱۶.

۱۰۹. سعدی‏نامه، سروده محمدحسین تسبیحی، پاکستان، اسلام‏آباد، منزا پرنتنگ کارپوریشن، ۱۳۷۰.

۱۱۰. سلسله موی دوست، کاووس حسن‌لی، شیراز، هفت اورنگ، ۱۳۷۸.

۱۱۱. سه شاعر (سعدی ـ حافظ ـ نظامی)، محمدتقی جعفری تبریزی، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، ۱۳۷۹.

۱۱۲. سیر شعر و ادب از دوران قبل از اسلام عرب تا پایان دوره عباسی و مقایسه افکار سعدی و متنبی و داوری میان دو شاعر نامی پارسی و تازی، امیر محمود انوار، تهران، انوار دانش، ۱۳۸۰.

۱۱۳. سیمای سعدی، جعفر مؤید شیرازی، شیراز، دانشگاه شیراز، ۱۳۷۶.

۱۱۴. سیم‌دل مسکین، صد و یک غزل از سعدی شیرازی، به اهتمام ستراک مانوکیان، رم، انتشارات مؤسسه فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در رم، ۱۳۷۰.

۱۱۵. شرح بوستان، محمد خزائلی، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۶۲.

۱۱۶. شرح تصحیح مثلثات شیخ اجل سعدی، محمدجعفر واجد، انتشارات اداره کل فرهنگ و هنر فارس، بی‌تا.

۱۱۷. شرح سودی بر بوستان، ترجمه، تحشیه و تهیه متن انتقادی: اکبر بهروز، کتاب‌فروشی حقیقت، مهر ۱۳۵۲. (۲ جلد)

۱۱۸. شرح سودی بر گلستان سعدی، محمد سودی، ترجمه حیدر خوش‌نیت، زین‌العابدین چاوشی و علی‌اکبر کاظمی، تبریز، انتشارات کتاب فروشی تهران، ۱۳۴۹.

۱۱۹. شرح گلستان، محمد خزائلی، تهران انتشارات جاویدان، بهار ۱۳۶۳.

۱۲۰. شعرهای عربی سعدی شیرازی، تصحیح انتقادی و ترجمه جعفر مؤید شیرازی، انتشارات دانشگاه شیراز، ۱۳۷۲.

۱۲۱. شکوه سعدی در غزل، گزیده و شرح عبدالمحمد آیتی، تهران، هیرمند، ۱۳۶۹.

۱۲۲. شناخت مفاهیم سازگار با توسعه در فرهنگ و ادب فارسی (سعدی)، حمید تنکابنی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۲.

۱۲۳. شناختی تازه از سعدی، همراه با متن مصحح و معرب اشعار عربی و ترجمه فارسی، جعفر م

  1. بنياد انديشه اسلامي
  2. هفته نامه فصل نو

۱۲۶- دكتر خلیل خطیب رهبر، گلستان سعدی ، تهران، انتشارات صفی علیشاه، ۱۳۷۶.

۱۲۷- عبدالستار نورعلیاف، آبای و ادبیات تاجیك، دوشنبه،‌انتشارات معریف، ۱۹۹۵.

۱۲۸- عبدالستار نورعلیاف، روابط ادبیات تاجیك و قزاق در قرن ۱۹ و ۲۰ م، دوشنبه، انتشارات سروشان، ۲۰۰۱.

۱۲۹- دیوان كامل شاه كریم قودای بردی، آلمانی، انتشارات جزوشی، ۱۹۸۸.

۱۳۰- كلیمبتاف، تاریخ ادبیات دوران كهن، آلمانی، نشر آناتیلی، ۱۹۹۱.

۱۳۱- كومیسبیاف، ریشه‌های عمیق، آلمانی، ‌نشر علم، ۱۹۹۴.

۱۳۲- مختار اوئضاف، سرچشمه‌های آبای‌شناسی، آلمانی، نشر مكتب، ۱۹۸۸.

۱۳۳- مختار اوئضاف، اندیشه‌های سال‌های مختلف، آلمانی، نشر مكتب، ۱۹۸۹.

۱۳۴- مجله آبای، شماره ۹، سال ۱۹۹۴.

۱۳۵- غاریف ‌الله اسیم، ستانا بالمیسی (‌وجوه عقل)، كتاب اول و دوم، آلماتی، نشر آناتیلی، ۱۹۹۸.

تذكر : مطالبي كه شامل پرداخت هزينه مي باشند لينك دانلود پس از پرداخت موفق قابل نمايش و به ايميل شما ارسال مي شود ، در صورت نبود ايميل در بخش دريافتي ها به بخش اسپم ايميل خود مراجعه نماييد.